آسان گرفتیم ولی در راه مانده ایم

آسان گرفتیم ولی در راه مانده ایم
شرمنده ایم که قصه را تا ته نخوانده ایم

ما که گرفتار قلب بی زبان شدیم
دست و پا شکسته شکار شیطان رانده ایم

سبز بودیم تا زمانی که بهار آمده بود
امروز ولی مثل دیگران درمانده ایم

در نمی‌زند کسی تنها شدیم و باز
در انتظار یک مهمان ناخوانده ایم

ثریا امانیان

گیر کرده در گلویم بغض بی پایان تو

گیر کرده در گلویم بغض بی پایان تو
تو نشانم کرده بودی آه از چشمان تو

من برایت گریه کردم باز حالیت نشد
کفر من بازم شرف داشت از مسلمانی تو

از تمام شهر بوی نا می آید جناب
گوشه ای پوسیده ای هیهات از مرداب تو

دست من را پس زدی بعدش تنها مانده ای
هر چه هستم بهترم از قلب بی وجدان تو


ثریا امانیان

یک روز..

یک روز دستاتو به من میدی
این انتظار تلخ هم میره

شاید گمون کردی پریشونم
عشق تو از این قلب من می‌ره

ضربان تند قلب غمگینم
اون شاهده که بی تو میمیرم

یک بار موهامو نوازش کن
قلب برای تو غنج میره

این دختری که پاک و معصوم
هر شب خیالش با تو درگیره

من شهرم و بی تو نمی‌بینم
دلواپسم روحم زنجیره

از من نپرسیدی که دوستم داری و رفتی
بیرحم بودی حالا که دیره

ثریا امانیان

کاری کن به لبخندت رنگ آبی بزنم

کاری کن به لبخندت رنگ آبی بزنم
به موهای مجعدت رنگ شرابی بزنم

صبر کردم تا تو کنارم باشی
حالا که آمدی مارش انقلابی بزنم

عمر عاشقی اگر چه کوتاه است ولی
باید که دست به افتخار خوبی بزنم

دلم سوخته همیشه برای نسل خودم
مزاح میکنم شاید کبابی بزنم

ثریا امانیان

در آرزوی تو مو سفید کردم

در آرزوی تو مو سفید کردم
تو را از خودم ناامید کردم

کمی انصاف به خرج بده حالا که
من عجول بودنم را تایید کردم


ثریا امانیان

چشمان من پر میشود وقتی کنارم نیستی

چشمان من پر میشود وقتی کنارم نیستی
در انتظار بارشم باید ببارم نیستی

یک بغض کهنه در من است ای کاش وا میشد ولی
این روزها پژمرده ام اما بهارم نیستی

ثریا امانیان

از تو یک انگشتری دارم که برقش رفته است

از تو یک انگشتری دارم که برقش رفته است

عشق بین ما ببین که تا کجا پیشرفته است

یک سکوت و یک اتاق سرد و تاریکی شب

قصه ی تلخی به نام بر باد رفته است

ثریا امانیان

بیا عزیز دلم بیا آشتی

به من برمیخورد که دوستم نداشتی
بیا عزیز دلم بیا آشتی

ثریا امانیان

دور من را خط کشیدی که نباشم

دور من را خط کشیدی که نباشم
دورتر گریه کنم از هم بپاشم

فکر نمیکردی که روزی پر بگیرم
دشمن جونت بشم حاجت روا شم

اون دروغی رو که چوپان گفت یادت هست
آخرش فهمید و گفت از این قماشم

کمترین حسی که نسبت به تو دارم
خودمو گول میزنم که چشم به راه شم


ثریا امانیان

از من تا تو یک نفس فاصله هست

از من تا تو یک نفس فاصله هست

و من تو را نفس میکشم

بدون اینکه خواسته باشم

از من تا تو یک آسمان فاصله هست

و من ابری ام

ثریا امانیان