خدایا خدایا دختران نباید خاموش بمانند.

بر زمینه‌ سربی‌ صبح ، سوار
خاموش ایستاده‌ است
و یالِ بلندِ اسبش در باد پریشان‌می‌شود ..

خدایا خدایا
سواران نباید ایستاده‌باشند
هنگامی که حادثه اخطارمی‌شود ..


کنارِ پرچینِ سوخته
دختر ، خاموش ایستاده‌است
و دامنِ نازک‌اش در باد تکان‌می‌خورد ..

خدایا خدایا
دختران نباید خاموش بمانند
هنگامی که مردان نومید و خسته پیر می‌شوند ...


" احمد شاملو "

من درد مشترکم

قصه نیستم که بگویی

نغمه نیستم که بخوانی

صدا نیستم که بشنوی

یا چیزی چنان که ببینی

یا چیزی چنان که بدانی

من درد مشترکم

مرا فریاد کن ...  

 

"احمد شاملو"

من، بر می خیزم !

من، بر می خیزم !

چراغی در دست؛

چراغی در دلم،

زنگار روحم را صیقل می زنم

آیینه‌ای برابر آینه ات می گذارم

تا با تو ابدیتی بسازم!

 

"شاملو"

چراکه عشق حرفی بیهوده نیست..

زیباترین حرف‌ات را بگو
شکنجه‌ی پنهانِ سکوت‌ات را آشکاره کن
و هراس مدار از آن که بگویند
ترانه‌ای بیهوده می‌خوانید.
چرا که ترانه‌ی ما
ترانه‌ی بیهوده‌گی نیست
چرا که عشق
حرفی بیهوده نیست.
حتا بگذار آفتاب نیز بر نیاید
به خاطرِ فردای ما اگر
بر ماش منتی ست؛
چرا که عشق
خود فرداست

خود همیشه است.


"احمدشاملو"

و فاصله تجربه ای بیهوده است

و فاصله تجربه ای بیهوده است ..
بوی پیرهنت اینجا
و اکنون کوه ها در فاصله سردند

دست در کوچه و بستر
حضور مانوس دست تو را می جوید ..


" احمد شاملو "