هرچه از قبل نوشتی خواندیم ونخوادیم فی بها
رفقا شعر جدیدم که نوشتم به عشق تقدیم به شما
تو دگر بار از شهر عروس جهان دیده بنویس
با خیریه عهد که بستیم جملگی دست بردیم به دعا
منوچهر فتیان پور
پشت سرت بوسه برجا پایت زدم
خود نشان از دوستی من است
در قبال تفال
.
.
سختی دنیا ی آرزو ،عشق من وتو
منوچهر فتیان پور
در صف منت کشان،به عاشقی شیرینِ فرهادم
منتظر بود سینه سپرکنم که نقاب بِهش دادم
گفت از درد تو ای عشق دل مجنون می سوزد
تو چه خواهی و نخواهی به ره عشقت استادم
دیگری گفت مثه آنی که بغض مانده درگلو
گفتم آری در تکاپو کلنگ ضربه بهِ کوه فرهادم
گفت مثه لبخند ماهی در دل دریای قشنگ
گفتم بر مومن و ترسا بگو من دلداده صیادم
گفت می دانم حامی قدر راز پخته شدن می فهمی
گفتم تازه تو فهمی جز تو از هر کسی با استعدادم
گفتم گریه در خلوت کوچه بن بست تو می فهمی
گفت زین پله بالاتر نیا تا که بفهمی فردینی تند بادم
گفتا راد بخدا گر من صید توام زهفت دولت آزادم
گفتم ای امید فردا فکر کن از حال و استقبال افتادم
منوچهر فتیان پور
با نگاهت به من، زندگیم زیرو رو می شود
روسری بنفش کرده بسر چهره اش مینو می شود
منوچهر فتیان پور
با تو تنها درشهر شعرکردم گفتگو
سخت است بدانی تک تنهام لذت عشق نبری
منوچهر فتیان پور
مرا با طعم دم نوش عشق ات آشنا کن
طعم عشق ات فراموش نکنم غم دل بُرد از یادم
منوچهر فتیان پور
دل اگر امروز ناگمگشته دیرین کردی هدف ،چه خوب
بی تومن گلم کم طاقتم گرچه درمسیر ناگمگشته بی انگشت تری
منوچهر فتیان پور
ای که می گویی بیا مرا در خانه ات جا بکن
سینه ام حرف ها باتو دارد سینه ات را وا بکن
گوهرم از کُنج عالم روزها فروغ اش شد فزون
بی نهایت پا نهادی چون انیس هم پاسبون
شکر بی پایان ز مونس عاشق همچو نون
رفت ولی افسوس خاطرات اش مانده با عشق و جون
زیر باران زیر ایوان زیر چتر حیف ز نون
عشق نه پیچان گردن احساس بی دست نشون
کشتی ما را شکستن گر طوفان آمد به قصد جون
بهتر از چرخ گردون بچرخد سایه سایه دنبال مون
خستگی در روح وجان اش حمله ور شد برروانم نیمه جون
می گذردباعشق نادیده هر روز این عمر گرون
راد دست نگه دار نرو تو از پیشمون
باتو هستم قد اعلم می کنم با نیمه جون
منوچهر فتیان پور
عشق را باید در چشمانی جستجوکرد
بدون نشان ازفرسنگها راه دور
که چشم دل آرزوی دیدنش را دارد
براین باور باش تنها بهانه برای عشق ورزیدنِ
به عشق وصال
جان دادن همراه درراه اوست
منوچهر فتیان پور
با شعر هم سخن بگو هم بنویس
نمی دانم چقدر به شناخت درد بالغی
شده ایی قربانی عشق از بدو کودکی
اگر در تبعید احساس عشقی نیستی
فاتح حرف دل بیشمار که هستی
جنگ عشق نا برابر خود گواهی می دهد
نیم کره این تن از درد سینه ،نیمه متوقف شده است
به ترس ز آن وقتی که بانبرد عشق بی پایان مقابله به مثل کند
شاید هم بدون شکوِه وگلایه آتش بست کند
با یک فرصت کوتاه مجدداًقاضی الحجات شو
تا گره عشق باز شود
منوچهر فتیان پور