حضرت فاطمه که جانها بر فدایش
دامن عدل به چنگ ، با توانش
در هم پیچید ظلم ظالمان
یکتنه بِبُرد آبروی مجرمان
ز حقارت آتش زدند درب خانه
حریف نبودن صاحبِ آن خانه
گر اجازت دادی مولایش علی
درهم کوبید فَکها همچو یَلی
فاطمه همچو جنگجویی ز دوران
بر حسادت بودند زنانِ بی بُنیان
گر آید شجاعتی بر مردان جنگجو
بدان حَتم ، مادرش ز بنیان رزمجو
گریان نگَشت ز شکستنِ پهلویِ مُبارکش
گریان ز نبود پیامبر و آن سنّتِ مُطهَّرش
مدّاح بر غَلَط مباش ،ز رنجوریش گویی
شجاعتش دور و ذلیلیِ دشمنش نگویی
محمد هادی آبیوَر
در عجب مانی ، ز نادانیِ آنکس
رزق گیرد و خرجی کند بر ناکس
صبر خالق مجنون کند عاقل را
بیحیاتر مخلوقِ جاهل را
زمستیِ چند روزه، ای بی حیا
توبه ای قبل رفتن ، ای بینوا
گوش ده بر پندِ سخنرانِ فهیم
بخوان جمله یِ یارانِ سَمین
رقص رقاصان رقص بی رقصان
جشن چارپایان جشن بی پایان
خنده بر خندان خنده یِ خانان
گریه بر گریان گریه بر نالان
خویش وکیشانت جمله در دالان
توبه ای باید قبل هر هجران
محمد هادی آبیوَر
رعیت نِی به فقیر بودن
غنی هم رعیتی ز بودن
رعیت آنکه مطیع باید
اراده ز خود هرگز نیاید
رعیت عین بردگی آید
نی بر سایه و سادگی آید
رعیت مطیع محض گردد
شب و روز در حبس گردد
هان ای سرکش مغرور
رعیتی بیچاره،، حتی به گور
خوشی، به چند دود کردنت
دیدن و آنهمه رقصیدنت
رعیت کردنت ،،از پی وبنیان
ز داشتن چند سیم و سندان
باور نداری حرف حقی بر گوی
صبح نگشته ز انباری و جوی
محمد هادی آبیوَر
شعری خواندم و مضمونش خودکُشی
گریستم در قفسِ خانه، همچو بی کسی
زشاعر تمنایی ز نگفتن شعرش با احترام
بایدش خون گریست بر احوالمان ز نبود اِکرام
کتمان حقایق چاره یِ درد نیست این زمان
ز شنیدن خودکشی، بی آبرویست در زمان
کوچکی و بزرگی، بینمان حریم نگشته
ریش سفیدی مضحکه و ملعبه گشته
گر مدیران حرمت موی سفید بر نیارند
مظلومی در خانه به ضرب و شتم بیارند
زین مشکلات دانیم شروران درکارند
جایِ دردِ دل، به خودکشی روی آرند
کُشتن خویش نباشد چاره یِ کار
دشمن شاد کند و مدیران بی عار
محمد هادی آبیوَر
سبزی پلو با ماهی ، بِکش براش چه ماهی
زرشک پلو با مرغی ، سیب زمینیِ سرخی
باقالی پلو با گوشته، یواش بخور نسوخته
شویدپلو تو سفره ، یه دیس ببر تو حجره
کته پلوی عالی، خوردن داره تو ساری
شیرین پلو قدیمی ، دست پخت اون رحیمی
باقالی قاتویِ گیلان ، ببر به آس میلان
هویج پلویِ شیراز ، بزار رو میز نگیر ناز
رشته پلو ریش ریشه ، گوشت قلقلی ، پیش پیشه
عدس پلو با کیشمیش ، نذر ی بگیر پیش و پیش
لوبیا پلو با کوفته ، داغ که بودش تو فوت دِه
مرصع پلو ،خوش طعمه، لذیذ باشه بر همه
کلم پلویِ شیراز با قلقلی چه زیباست
آلبالو پلویِ مَلَس ، ترش و شیرینشم هست
بخور عزیز با مزه اون غذایِ خوشمزه
رنگین بشه سفره ها با بودنِ خربزه
محمد هادی آبیوَر
غُرشِ آسمان ، داد خبری تازه و دل نشین
مژده پاییز و خزان شدنِ آن خوش نشین
غرشی دگر نمود و ابراز وجود کرد
مخلوقات زمین منتظر سجود کرد
صدای رعد وبرق آمد و نورش منثور شد
آسمان سیاه و ابری شدنش معلوم شد
بوی خاک ز نمناک شدنش ، آرامشی داد
بادی وزید و نسیم بهاری ، هدیه ای داد
تمام شواهد از برِ بارشی عظیم بو د
بارانی نیامد ، گویا ابرها ناوَزین بود
دگر بار شنیده شد غرشی مَهیب از آسمان
هیچ بارش و باریدنی ، ندیدن این وآن
نور خورشید ، تکاپو ، ز تابیدن از روزنه ای
ابرها در هم آمیخته و ندادندش اجازه ای
خلایق هاج وواج از آسمان ، به نبودنِ بارشی
ایراد ز ابرهای تیره یا نباریدن ز دُعایِ گالیکِشی
طبیعت نیارد نُقصانی ز خود در هیچ زمان
چو باشد مدیری مقتدِر ،همچون خدای مهربان
چنانش ، بارد یا نبارد ، به سیل بارد یا نَمنَمک
اراده یِ ایزد بوَد به دنیا ،حتی به نان ونمک
محمد هادی آبیوَر
سرفصل هر امیدی، شان نزول خواهد
سرسبزی وجودت ،بَطن حضور خواهد
در انتظار موعود، لازم بوَد منذور
قلب سلیمی باید، نِی انتقام ،منظور
محمد هادی آبیوَر
شعر علی ای همای رحمت، روح و جانِ عاشقان در بر گرفت
صیقلی داد و عشقِ به علیِ مرتضی ، روی بجوشیدن گرفت
شهریار فرهیخته، شعرش ، بنِوشت و بسرود و بگریست
شهریار دانش پژوه بدرود گفت و آندم ،شعرش بگریست
زان همه علم ودانش نِهُفته ، زشعرهای نفس گیر شاعران
شهریار بدانست، درپیشگاه عِلم ازلی، باشدش تیری در کمان
محمد هادی آبیوَر