صاحبان سخن به تازگی حرف زنند
بر ادبیاتی فصیح بر هم ظن میزنند
به دیروز گفته هاشان به لفافه میزدنند
آمد جولانی و به ریسمان چنگ میزنند
مستشاری،به اَمر دگران، بر کار آمد و مَست
از بر ریاست عده ای میرقصند و بد مَست
بوی کباب و نامردان جملگی صف شوند
بر کباب هم نرسند ز بویش مَست شوند
به دیروز جملگی اسلام اسلامی در بیان
امروز ،برجانم فدای سرزمین کنندجولان
اسلام و دین بیزارست زدنیا پرستان
انسان باشند و مردم نکنند سرگردان
مردم شوند فدایِ کشورشان با ایمان
نااهلان کرسیِ ریاست بچسبند بادندان
محمد هادی آبیوَر
برتمام توان سخت گیر،بر علی و اولادِ دین
بر نوشته ای سویِ معاویه گفت ز روی کین
مگذار در راحتی زندگی کنند این خاندان
زیرو رو کنندسرکشانی همچو مارا بی امان
نوشت و گفت و به فنا رفت آن حرام لقمه
زیر خَرواری خاک بر عذاب و همی در حُقنه
حسودان، هر که با آل علی دراُفتد وَر اُفتد
زندگیِ نِکبَت بارش پایان،همی به دَرَک اُفتد
محمد هادی آبیوَر
دزدان چه با وقار راه روند امروز
چه خوشتیپ و باسوادن زِدیروز
حرامیان دگر بیخوابی شب ندارند
دوری ز عیال و سختی راه ندارند
سارقان خط و خشی بر چهره ندارند
زِبوی عِطرشان خوبان همی چاکرانند
پیشرفت کارشان به اعلا رسیده
چنین هیبت و مقامی کَس ندیده
بر دانستن قانون اختلاسها کنند
زیر و زِبَر دَرهم و رَدِّ هر ادعا کنند
آنکه زندانست بر خالکوبیِ فراوان
زِبیسوادیست،خُرده مَگیرید برآنان
محمد هادی آبیوَر
بر تُرک وکُرد و لُر وفارس و عرب سلامی هر بار
بر عشایر و مرزنشین و بادیه نشین هزاران بار
زجمع خلایقِ زحمتکش به کوه وبَرزَن ودشت وبیابان
جمع گردیم ومُقیم باشیم درافتخار بر آبادی میهنِمان
یکیمان سیاه ویکیمان سفید و رنگین پوستیم همگان
خُلق و خوی مهر و محبَّت می کِشاند دوستی بر سَرمان
من خوبم و توخوبی و اوخوب نیست حرفهایی سُست
بردوست وهمسایه گوی خالق یکیست،اوست برپُست
گر خدای ناکَرده دشمنی درهوس،بر تعرّض به ما
بر اتحاد زِ هر اقلیم ودیاری کُنیمش خوار و بینوا
محمد هادی آبیوَر
شنیدند مردمان ز افراد نامطمئن امروز
سختیِ زندگی بیش شود زبودن دردِ دیروز
کُلاه حاکمان بالاتر شود زین مدیریتِ عالی
جای همه شهدای اسلام دراین مَعرکه خالی
خون خود بر سرِ ناموس و وطن فدا کردند
مدیران زگِرانی نان و مرغ شروع برنزاع کردند
آقایان بدانند دگر تدبیرِ ساده مُثمرِ ثمر نیست
جنگیدن با روح وروانِ مردم به نفعشان نیست
عاقلان فهمند،تنها مسیرِ اقتصاد، باید طی شود
دگر موضوعات، همچو سیلی بر خانه خِیل شود
تا دیر نگشته ، ای که ادعای دین و قرآن داری
لحظه ای به رفع نیاز مردم تَعلل نکن،وقت نداری
هر کجای بازار سیاست مشغول و در میل هستی
گرسنگان روز به روز بیش شوند،هان،درفکرهستی
سرنوشت شومِ کفار ببین در این دنیای فانی
گر مصیبت بیش شود پشیمانی آید ز نادانی
گر توکل بر خدای منان داری، بدان ای ساده
سِیل جاری شود، نه مسجد شناسد نه خانه
وظیفه بر تو، هم اکنون، عقل خویش برکار گیری
ز رسیدن مشقت و رنج، هیچ عبادتگاهی مگیری
دگر ز خیالات و اوهام دست بردار وقت تنگست
دشمنِ سفّاک بر مرزها، در حال تدارک جنگست
همرهی کن مردم ستمدیده خود با جان فِشانیت
برزمین گذار مِیلهای دنیایی بِالخُصوص مَذهبیت
جوانان برداشتن عبادت آن به آن بی میل شوند
بزرگان ز ترسِ پاشیدگیِ زندگی، خَفه خوان شوند
آن دختر که برهنه کرد، خود در مَعرضِ این و آن
هشداریست بر ظلم و ستم در کشوری مسلمان
محمد هادی آبیوَر
حجاب گشته بازیچه ای بر دست دشمنان واین وآن
خونها برزمین ریزندوآخرش گویندبانومویَت بپوشان
حجاب بر هر دین آمده و اثباتش آسان
لیک بر اجباری نیامده در هیچ دین و ادیان
نماز بر هر دین طبق آیین خودش اثبات باشد
اجبار بر خواندن و انجام فرائض بر دین نباشد
آن دین که بر اجبار تو را بر خداپرستی کشاند
از همان آغاز مشخص،حیله وحربه بر تو رساند
کجای دین و آیینِ پیامبر بر ضرب و شتم دستاورد
کدام سال حکومت علی مرتضی توهین برنامی آورد
این حجاب حربه وحیله دشمنانست ای خداپرست
ز فشار بر دین گیرد عقیده وآیین هر دین پاکدست
ای دشمن پستِ بی همه چیز،که هستی در پس پرده
اسلام محمد و عدالت علی وقیام حسَین نگردد حربه
خداپرستان هم نماز خوانند و هم حجاب دارند
بدان نماز وحجابشان نه از بر تو وامثال تو دارند
یا خود خَری یاخداپرستان همچو خود فرض کردی
ابلیس نمازش ازبرحیله در محضر وفرشتگان کردی
شاید مدتی جوان و کم صبر هر دین، به کفر آری
بدان لعنتی،تا ابد سِرشتِ پاک،نتوانی بر بُطلان آری
محمد هادی آبیوَر
در دنیای امروز ز عبادت گویی بر سخره گیرند
زبازیهای مسخره وچرندیات،به روز وباکلاس گویند
ز خدا و پیمبر و روایت و حدیث گویی چُرت زنند
ز رقاص وخواننده و نوازنده، کِیف کنند و برطبل زنند
گرخفه باشی وساکت هیچ نگویی زِهی آنان گویند
ز پشم گوسفند شروع و به موی رقاص هند جویند
آنان نوحه خواندندو برسر وسینه زدندو بررازکردند
آن دگر رقصیدند وناز کردن و حال همه بر ساز کردند
مانی و کُلّی ابهام درحیاتت در زمان حال بودن
درست و غلط را چرا همزمان سخن آغاز نمودن
از چه روی دگر بر قرآن و اسلام نخواهند باشند
شاید زابتدا نبودند ونقاب دین برصورت داشتند
چرا ابلاغ دین به جایی رسید که دیگر نخواهند
مبلغین خبطها کردن که برپای دین و اسلام گذارند
مطلب صحیح باشد و شک و ابهام بر همه آید
اما و ولی زین شکیّات، چرا دوری ز خالق باید
نکته اینست خرهایی هستند معطّل ایشاع گفتن
ز باد و بودی دور زخدا باشندو در پی چِرت گفتن
محمد هادی آبیوَر
خدایا روزیت افزون کن بر سُفره یِ ما
شاخ وبرگ ده بردرخت رزق و روزی ما
خدایا صبر و رحمت درهم آمیز اینسان
نه خُلق ما تنگ و نه روزیمان بر نُقصان
خدایا در سرنوشت بینوایی تغییر ده
شعور و رزق در اوج و همی فوری ده
خدایا سختگیری بر روزی دهنده محالست
گرفتن مزدمان زستمگر پیچیده و مُچالست
خدایا امتحان،سخت گشته در زمان
تحمل ز دنیای مُدرن،نگنجد در بیان
خدایا قصرها مکانی ثابت و دور بود ز ما
کنون قصرها عیانست و بیخِ گوش ما
خدایا دیدن و نخواستن بر همگان نیست
هدیه یِ سربسته و آینده در گمان نیست
خدایا عِلم امروز همه را درگیر کرده
به دادی نرسی،کودک همی پیر کرده
خدایا زستایش و نیایش در سخره گشتیم
اجابت دعا گُم گشته و در سفره گشتیم
خدایا آخرِ زمان دیدیم و باور کردیم
ز بی توجهی بر دعا یقین هم کردیم
خدایا خود نوشتی و بُریدی و دوختی به چند روز
مخلوقات ز نبات و جَماد و حیوان وانسان هر روز
خدایا به داد بیچارگان رَس تا خَم نگردند
همچو پشه و مور در بیابان برهم نچرخند
خدایا دانستیم مالک تویی و همی دَرک کردیم
مستاجری بر زور ، در گمان هم ، باور نمیکردیم
خدایا خوبست بر دید نگنجی در جهان
ز دیدن هم نیاید خیری بر مستمندان
خدایا بهم آمیختی خوب وبد ، تَر وخشک را
عاقبت هم جملگی مدیون تو در دنیا و عقبا
خدایا میل خواستن و برتری در وجودها نهادی
بر خشم ، زبودن در این وادی سرکوفت دادی
خدایا بر چهار ورق کاغذ وخواب ورویا تکلیف کردی
آخرش لحظه مرگ بر ترس و وحشت مغلوب کردی
خدایا بی مزه گشت دنیای بی سر و ته بر ظلم
چه مومن و چه کافر باشند معذَّب تمام عُمر
خدایا تغییری ده بر این دنیای پر مشقّت با رحمت
بشاید رحمی کنی ز لطفت بر همین خلقت با عزَّت
محمد هادی آبیوَر
دنیا همچو پیستِ سبقت دانیم
ز گرفتن سبقت ، چشم بسته برانیم
انگار نه انگار گشته ایم خلق ز آدمیت
همچو اسبان وحشی فقط در جمعیت
کودکی را در هیچ و پوچ ماندیم
جوانی هم بسی بر غرور راندیم
طلبکار بودیم از زمین و زمان
غلط کردیم آمدیم در این جهان
حالِ خویش بر خِرمان کردیم ورفت
ز سوزش دل ، عُمر ویران کردیم و رفت
نفهمیدیم از بهر چه زنده مانده ایم
در پی توپ و الّاکلنگی جان کنده ایم
حیرت کنیم زین همه حماقت
بر اموال یکدگر هم حسادت
گر لطفی از بَرِمان ز کیاست
زِهی باشد برما عینِ ریاست
محمد هادی آبیوَر
سَبُک سری تعریفی کرد ز روی احترام از عزیزی
بر بیسوادی و کم فهمی بایدت اشک ریزی
گفتا ز دوران حیات آن عزیز ، حکایتی ناچیز
ز گفتنش خشنودی هر دشمن پست و بی چیز
نَقل های بی سر وته ،ز بیسوادی ، به ظاهر دوست
خلایق هم ندانسته در پی گفتاری ز حکایت اوست
گر خواهی خویش دوست گیری و عالم بر مردم
نَشاید مطلبی گویی خُرد، تا شوی نادِم و سردرگُم
هم آبروی خود بری و هم دشمنش شاد کنی
هم نفهمیت ثابت و ذهن حاضران بر باد کنی
گر توانمندی ز علم سرشارش مطلبی تفسیر کن
ز صبر و شجاعتش روایتی و دشمنانش تحقیر کن
راویان بر حق کُتب نوشتند و خواندندو رنج بردند
بشاید نسل آتی آگه شوند زین مصیبتها که بردند
نیز زحمتی کش و رنجی ببر ز روایتهای موجود
بدان دشمنان خواب نیستندو زتنبلی تو بردند سود
حکایتها و روایتهای دروغین سر به فلک میزند
گر عقلی بکار بندی ،تعقلی والا از تو سر میزند
گر قرار بود ناکثین و قاسطین و مارقین باشند
بیان هر علم و حکایت و روایت ، کاذبین باشند
وظیفه من وتوست نسبت به دین و حقایقِ روزگار
تحقیقی جامع و نَقلی مفتخر،دور ز سلایقِ ماندگار
محمد هادی آبیوَر