زیبا گشته ای و بیا که گریه امانم نمی‌دهد

زیبا گشته ای و بیا که گریه امانم نمی‌دهد
تقدیرچنین رقم خوردست توانم نمی دهد
آمال و آرزوهای من هم که رفته اند به باد
هر سطر شعری رانوشته ام زبانم  نمی دهد
فریاد از وجودم  بلند است و خود میدانی
درخانه ظلمت نشسته ام و رهانم نمی دهد
قلبم را شکسته اند و با تیری هم زهر آلود
دست اجل برای انتقام هم کمانم نمی دهد
از جعفری مپرس که حالش چگونه  گشت

درمانی که دست تو است بر آنم نمی دهد
شواری حل اختلاف و در گیر ماسوا شدم
کارنامه  مرا گرفته است و عنانم نمی دهد
ویران کرده است و باغ و گلهای جوانم  را
آنچه را چیده بودم دست خزانم نمی دهد
پای یک عارف درمیان وعاشق هم شداست
من شاعری هستمکه جواب عیانم نمی دهد

علی جعفری

آمدی و‌ چشم و دلم بعشق او شکوفا گشت

آمدی و‌ چشم و دلم بعشق او شکوفا گشت
درحلقه زندان بودم و دل منهم برویا گشت

استاد غزل هستی ونویدبخش مکتب عشق
درمکتب عشق چنین وچنان هم بغوغاگشت

خاک پایت هستم و قدم به نور چشمانم نه
بدیدارمجنون آمدی ارزوهایش بیغما گشت

عزیزتر هستی و شعرهایت هم به نقد عشق
نقدی کرده‌ام که شعرهایت هم بسودا گشت

آوازه شهر تبریز هستی و شهر رنگین عشق
آنجاراکه قلم زده ای منزل حورو دورناگشت

نویدی که بمن داده اند ازشور سرودن است
از معصومه ای می‌نویسم که فخر آنها گشت

چشمان آبی ورنگ آسمان را هم رقم زده ایم
ازسپیده هم نوشتی بپای جعفری عنقا گشت


علی جعفری

نوشتیکه هرچه هم داری ودرذهنت جاری گشت

نوشتیکه هرچه هم داری ودرذهنت جاری گشت
زخم زبان های مردم هم بود وبرایت کاری گشت

ندانستی که عاشقت هستم وروزی همکه میریم
بدون تو‌ روز گارم چه شد که برنگت زاری گشت

بدنبال سپیده هم گشتی ونور کهکشان ها دیدی
ستاره ای بدیدی که دنباله دارش هم باری گشت

نوشتیکه غصه نخور انیس و‌مونست هم گشتم
دلی شکسته داری و پیش منش هم  یاری گشت

من از مروارید دلت شکوفهای عشق را چیده ام
بذکر جعفری هم  بپردازی که بیانش ناری گشت

فراق دوریت تا به روز قیامت اهل عذابم کرده
جهنم و بهشت را نمیخواهم که مرا داری گشت

وعده های خدا وعذاب کشیدن مردمانش دیدم
چه شوری بپاکرده است جهانش را خاری گشت


علی جعفری

میزان کرده ام انجم و ماه و خوشید و ستارگان را

میزان کرده ام انجم و ماه و خوشید و ستارگان را
در سیر فلک هستم و من بارها دیده ام‌ پرندگان را
آغاز جنگ هست و خون ریزی بشررا در روی زمین
هزار سلسله را نوشتیم  و اکنون جنگ دوندگان را
شهرها و کشورها را همه در گیر فرار از این بحران
مرگ اسرائیل هست و تو ببین معجزه روندگان را
تقویم را بنگیرد و دیگر نداردروی خوشی این دنیا
موشک وبمب واتم رابین دیده ام لشکرچرندگان را
ظهور کرده جنون بشر کسی را صدا کرده ام بیاید

بگیرد بدست خودهمه این نشانه های جوندگان را
خنثی می‌شود  و میسح را هم با خودش می آورد
حضرت مریم را می‌بینم که دعا می‌کند برندگان را
ای جعفری فکرت به کجا رفته است درعالم خواب
چگونه تعبیر کرده ای خواب این همه شوندگان را
علمی را که به تو داده ایم مگو درحیطه این زمان
برای دردسرت نمی ارزد تو بگوی دم ازدرندگان را


علی جعفری

عاشق خامت شدم من دین و ایمانم برفت

عاشق خامت شدم من دین و ایمانم برفت
طالب جانت شدم من عهد و پیمانم برفت

عارف رویت شدم من کاشتی دردل سخن
شاعر نامت شدم من شرح طوفانم برفت

تابع کویت شدم چون خود بدانی عاشقم
تارک کویت شدم من نقش عرفانم برفت

فاخر عالم شدی چون خاک پایت من شوم
عاشق مویت شدم من طرح برهانم برفت

پاک ومعصومی تو حتی در رواق جان من
شارع راهت شدم من شاخص جانم برفت

جعفری با نقد عشقت خود ستانی گر کنی
ناطق شعرت شدم من چشم گریانم برفت

علی جعفری

پرگرفته ام بیا با تو به سمت دل پرواز خواهم کرد

پرگرفته ام بیا با تو به سمت دل پرواز خواهم کرد
قلبم راکه پراز عشق کرده ام باتوهمراز خواهم کرد
بوسیدن از تو حرامم گشت ندانستی که من مردم
آنروز که تو رفتی یکبار دیگر هم سر باز خواهم کرد
درغرق سرور بودی ورنگ رخت چو گل شکفته بود
درپشت در ایستادنم را ندیدی غم ساز خواهم کرد
آنجاست که تیر جفا برقلب و سینه من هم اثر کرد
با دو چشمان گریانم روزی تورا هم ناز خواهم کرد

دانستم که تو هم با زور و اصرار دیگران رفتی بگو
من این غم تنهایی تو را هم چگونه راز خواهم کرد
شاعر نبودم ونخواهم شدبدون توهم دراین جهان
با نبودنت درکنارم عقده دلرا چگونه فازخواهم کرد
فارسی قند هست وشکر تورکی هم هنر است گویا
من این هنرراهم باتوصحبت کردن آغاز خواهم کرد
زیباسروده ای جعفری نیست نشانه رویی ازخوبیها
بر هر کسی خوبی کرده ای من خودم بازخواهم کرد
گریه امانم نمیدهی چرا نیا که تمامش میکنم غزل
او مال دیگران گشته است و بدان بتاز خواهم کرد

علی جعفری

آمد مرا غم فزون کرد و رفت

آمد مرا غم فزون کرد و رفت
آمد مراجوی خون کردو رفت
آمد مرا ترکه ای زد به سخت
ازاستخوانم برون کردو رفت
هرگز نمی‌ بخشمش به عشق
آمد مرا هم نگون کردو رفت
دیدار را تازه کرده بود بدون
آمد مرا هم بجون کرد ورفت
سنگ دلتر ازاوسراغ ندارمش
آمدمراهم به( دون)کرد ورفت
ازجعفری مپرسید رسم روزگار
آمد مرا هم او نون کرد و رفت


علی جعفری

ای کاش دوباره میدیدمت دل قرار داشت

ای کاش دوباره میدیدمت دل قرار داشت
بوسیدن از نای تو را هم دل جوار  داشت
گفتند که  تو رفته ای و چشمم به راه شد
یک نامه ای هم از تو نشد دل شرار داشت
گفتندکه میکشیم و میزنیم و هرچه جنگ
درجنگ عشق بودم وندانستی هوارداشت
من هم فدای توگشته بودم ای شاعر زمان
در شهر عشق میا که این همه عذار داشت
باکوفیان زمان نشستم و دیدم روی عشق

آغشته بخون کرده اندو هر چه یار داشت
پاداش صبرمن تو هستی ای عاشق جهان
صدجان فدا میکنم هربیتی که بار داشت
از جعفری مپرسید که روز واقعه چه شد
خورشید غروب کردآسمان رنگ نارداشت

علی جعفری

دل تنگ تو گشته ام آیا دل تنگ من گشته ای

دل تنگ تو گشته ام آیا دل تنگ من گشته ای
همسنگ تو گشته ام آیا همسنگ من گشته ای
همرنگ  تو گشته ام آیا  همرنگ من گشته ای
هفترنگ توگشته ام آیا هفترنگ من گشته ای
سر بند تو گشته ام  آیا سر بند من گشته ای
در قلب تو گشته ام آیا در قلب من گشته ای
در هنگ تو گشته ام آیا در هنگ من گشته ای
سرهنگ تو گشته ام آیا سر هنگ من گشته ای
در جنگ تو گشته ام آیا در جنگ من گشته ای
در تنگ تو گشته ام  آیا  در تنگ من  گشته ای
فرهنگ تو گشته ام  آیا فرهنگ  من گشته ای
فرسنگ  تو گشته ام آیا فرسنگ من گشته ای
از جعفری گر مقامات عشق را هم خواسته ای
در چنگ تو گشته ام  آیا در چنگ من گشته ای
خوشقرار باش ای سپیده خوش بحال زندگی
هم قرار تو گشته ام آیا هم قرار من گشته ای

علی جعفری

روشن کرده‌ای دیده را که ماه آسمان بینم

روشن کرده‌ای دیده را که ماه آسمان بینم
دل را هم به تو داده ام که راه جهان بینم
گشتم تمام  زمین و زمان را با روح خودم
قلبم راهم بتوداده ام که صافی جان بینم
عشقم را نصار تو کرده ام درعالم معناست
نقشت رابجان خریدم و هر لحظه آن بینم
خوش آمدی بدیدارمن و درخواب دوشینم
زیباشده بودی که عشقت را هم عیان بینم

صبریکه کرده بودم  و پاداشش توگشته ای
درخواب گفته بودی هر آنچه دیدی آن بینم
پاداش نداده بودی که کرده اند عذاب عشق
باجعفری چه کرده اندکه نام تورا نهان بینم

علی جعفری