همیشه در خیالِ من

همیشه در خیالِ من
زِ شعله گرم تر تویى
چه گرم دوست دارمت...


سیمین_بهبهانی

"پروانه تنها با یک تلنگر می‌میرد

آدمهای ساده با تو تا ته خط می‌آیند
و اگر بی معرفتی ببینند، قهر نمی‌کنند
می‌میرند ...!!
مرگِ پروانه را آیا دیده‌ای ؟
"پروانه تنها با یک تلنگر می‌میرد"...!

من با تو ام ای رفیق ! با تو

من با تو ام ای رفیق ! با تو
همراه تو پیش می نهم گام
در شادی تو شریک هستم
بر جام می تو می زنم جام

من با تو ام ای رفیق ! با تو
دیری ست که با تو عهد بستم
همگام تو ام ،‌ بکش به راهم
همپای تو ام ، بگیر دستم
پیوند گذشته های پر رنج
اینسان به توام نموده نزدیک
هم بند تو بوده ام زمانی
در یک قفس سیاه و تاریک
رنجی که تو برده ای ز غولان
بر چهر من است نقش بسته
زخمی که تو خورده ای ز دیوان
بنگر که به قلب من نشسته
تو یک نفری ... نه !‌ بیشماری
هر سو که نظر کنم ، تو هستی
یک جمع به هم گرفته پیوند
یک جبهه ی سخت بی شکستی
زردی ؟ نه !‌ سفید ؟ نه !‌ سیه ، نه
بالاتری از نژاد و از رنگ
تو هر کسی و ز هر کجایی
من با تو ، تو با منی هماهنگ

ناز چشمانت کشم آنقدر، حیرانت کنم

ناز چشمانت کشم آنقدر، حیرانت کنم
بی وفا در قدرت من نیست زندانت کنم

نذر کردم گر تو را روزی به دستت آورم
نوگل این بوستان شمع شبستانت کنم

جام دل انداختی با غیر هم پیمان شدی
مرغ در دام توام، ناچار فرمانت کنم

بنده عشق تو بودن منتهای زندگی ست
جان نا چیزی که دارم آن به قربانت کنم

دل پریشانی مکن جانا که عمری در سکوت
لب فرو بستم مبادا تا پریشانت کنم

کاش در صحن خلوص عشق چون آزاده ای
مفتخر بودم به یک لبخند مهمانت کنم

ابر بودم، آسمان بودی ولی غافل که من
میتوانستم به آهی غرق بارانت کنم..

سیمین بهبهانی

وقتـی که سیــم حکــم کـند، زر خــدا شـود

وقتـی که سیــم حکــم کـند، زر خــدا شـود
وقتــــی دروغ داور هـــــر مــــاجــــــرا شـــود

وقتـــی هـوا، هـوای تنفس، هــوای زیست،
سرپوش مـرگ، بــر ســر صــدها صــدا شود

وقتـــی در انتــظار یکـــی پـــاره اســتـخـوان
هـنگـــامـــه‌ای زجــنبـش دُم هـا بپـــا شـود

وقتی به بوی سفره‌ی همسایه، مغز و عقل
بــی اختـیـار معــــده شــود، اشـــتها شــود

وقتــی کـه سوسـمار صـفـت پیـش ِ آفتــاب
یک رنگ، رنگ ها شود و رنگ ها شود. . .

وقتـی کــه دامـن شرف و نطفه گیـــرِ شرم
رجّــالــه خــیـــز گــــردد و پـتـیـاره زا شــود،

بـگـذار در بــزرگـی‌ ِ ایــــن منـجـلاب یـــأس
دنـیــــای مـــن بـه کـوچـکــی‌ انـــزوا شـود!


+سیمین بهبهانی

چه کنم؟

چه کنم؟
دل به که بندم؟
به کجا روی کنم؟
باز گو ای به کنار دگری خفته‌ی من
+سیمین بهبهانی

زخم دارم ...

زخم دارم ...
بـی شمار از دوستانی
ناشکیب

ای رفیق مانده در دݪ
نوشدارویت کجاست؟


سیمین_بهبهانی

همواره پیش دیده ی من نقش رویِ اوست ..

وقتی نشستی و داری بهش فکر می کنی

فقط با این بیت سیمین بهبهانی میشه توصیف کرد :

.
.
.
.
.
.
همواره پیش دیده ی من نقش رویِ اوست ..

گفتی: برو! ولیک نگفتی کجا رود

گفتی: برو! ولیک نگفتی کجا رود
این مرغ پر‌شکسته که آزاد می‌کنی ...

سیمین بهبهانی

چه کنم؟ دل به که بندم؟

چه کنم؟
دل به که بندم؟
به کجا روی کنم؟
باز گو ای به کنار دگری خفته‌ی من