ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
برندگان واقعی
نه ثروتمندانند
نه نخبگان
و نه حتی پزشکان
مهندسان
یا وکیلان
برندگان واقعی
کیک افسوس
و
شربت غبطه نوش نمیکنند
آنها قیاس را نمی شناسند
نمی دانند مقایسه درد دارد
برندگان واقعی
چیزی فراتر از خوشبختی را نفس می کشند
صبح ها
در آینه
نه به قول زردها
نجات دهنده ای می بینند
و نه چون
داستایوفسکی قاتلی سرگردان
آنها
فقط
فقط و فقط
خودشان را میبیند
یک خودِ ساده
خودی متشکل از کاستی ها و فزونی ها
خودی شکسته و خودی شکاننده
خودی که با تمامی خلق و خوی زننده اش
باز هم
لایق پرستیدن است لااقل از جانبِ خود
آری
برندگان واقعی درحالی که در آغوش خود هستند به خود سیلی میزنند
آنها
با یک دست نوازش می کنند
با دیگری گوش می کشند
برندگان واقعی
در نهایت خود را
با تمام بدی ها و خوبی ها ، زشتی ها و زیبایی ها
مهربانی ها و خودخواهی ها ، می پذیرند
خود را می بخشند
و به مرور
حتی به زورهم که شده باشد
در پی بهتر شدن هستند ، درحالی که به خودِ کنونی عشق می ورزند
خلاصه بگویم
برندگان واقعی
برخلاف من و بعضی ها
خودستیزی نمی کنند
آنها
خودستایی را آموخته اند
هدیه توحیدی
آهوان چشمانت می دوند می دوند می دوند و
گسل های وجودم را بیدار می کنند
روح لطیفت دیو درونم را می خواباند
و
آفتاب عشقت ، دریای نفرتم را می خشکاند
زیبای اهورایی من
آهوان چشمانت از آن من است
در خطئه ی مقدس چشمت
رخصت بارش باران ، نخواهم داد
ای الاهه ی خورشید زندگانیم
عاجزانه می پرستمت و خالصانه ز خدا می خواهم ،
که هر آینه
بتوانم گرمای وجودت را به سینه ی سرد کشم
رخسار خندانت را نظاره کنم
و قلب مهربانت را به آغوش گرمم دعوت
ملکه ی ملک محبت
ز جان بیشتر دوست دار آرامش دریایی دلت هستم
و اذن برهم زدنش را به خرده سنگ غم ، نخواهم داد
بانوی آریایی من
ای زیباترین زیبایان
کوه در برابر صلابتت زانو می زند
و ماه از زیبایی خویش خجل می گردد
در کهکشان دلم
ستاره اذن درخشیدن را ز تو می گیرد
و ماه درس زیبایی می آموزد ،
خورشید نگین کوچک تاج توست
و
شهاب ها بهر نگهبانیت آفریده شدند
دلم دورِ دلت در مداری همیشگی در چرخش است
لطف کن
از مدار خارجش مکن
هدیه توحیدی