ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
بگو به باد پرش را تکان تکان بدهد
بگو به ابر که باران بی امان بدهد
ناصرحامدی
پیش من میآیی عطر بزن، شاد بپوش
دامنی سادهتر و تازهتر از باد بپوش
پیش من میآیی گیره به موهات نبند
شاد و آزاد بیا، ساده و آزاد بپوش
روز دیدار تو داغ است، حواست باشد
شال شهریور و پیراهن مرداد بپوش
ای خفته در نگاه تو جادو..! چه می کنی..؟
آشفته دل! گره زده گیسو..! چه می کنی..؟
امسال هم گذشت و بهار تو بر نگشت
تنها و دل شکسته لب جو چه می کنی..؟
شب های دل گرفته که خوابت نمی برد
بی بوسه، بی نفس نفس او چه می کنی..؟
هی مانده در نگاه تو حسرت..! چه می کشی..؟
هی رفته از دل تو هیاهو..! چه می کنی..؟
بیهوده دشت های خدا را قرق نکن
حالا که رفته از دلت آهو،چه می کنی..؟
ای خفته در نگاه تو جادو..! چه می کنی..؟
آشفته دل..! گره زده گیسو..! چه می کنی..؟
امسال هم گذشت و بهار تو بر نگشت
تنها و دل شکسته لب جو چه می کنی..؟
شب های دل گرفته که خوابت نمی برد
بی بوسه، بی نفس نفس او چه می کنی..؟
هی مانده در نگاه تو حسرت..! چه می کشی..؟
هی رفته از دل تو هیاهو..! چه می کنی..؟
بیهوده دشت های خدا را قرق نکن
حالا که رفته از دلت آهو،چه می کنیℳ؟
ناصر حامدی
عشق را لای در و دیوار پنهان کردهای
باغ گل را پشت مشتی خار پنهان کردهای
ای لبانت کار دست نازنینان بهشت
راز بگشا، از چه رو رخسار پنهان کردهای ؟
آسمان تار است، میگویند امشب ماه را
زیر آن پیراهن گلدار پنهان کردهای
صد غزل از من بگیر و یک نظر بر من ببخش
آن چه را در لحظهی دیدار پنهان کردهای
آن لب تبدار را یک بار بوسیدن شفاست
وای از این دارو که از بیمار پنهان کردهای
روزگار ای روزگار آن روزی نایاب را
در کدامین حجرهی بازار پنهان کردهای؟
دوست دارم بروم سر به سرم نگذارید
گریه ام را به حساب سفرم نگذارید
دوست دارم که به پابوسی باران برومآسمان گفته که پا روی پرم نگذارید
اینقدر آئینه ها را به رخ من نکشید
اینقدر داغ جنون بر جگرم نگذارید
چشمی آبی تر از آئینه گرفتارم کرد
بس کنید این همه دل دور و برم نگذارید
آخرین حرف من اینست زمینی نشوید
فقط از حال زمین بی خبرم نگذارید .... !
ناصر حامدی
یک نامه ام، بدون شروع و بــــدون نام
امروز هـم مطابق معمـــــول ناتمــــام
خوش کرده ام کنارتو دل وا کنم کمیهمسایه ی همیشه ی ناآشنا؛سلام
ازحال و روز خودکه بگویم،حکایتی استیک صفحه زندگانی بی روح و کم دوام
جــویای حال از قلــم افتاده ها مباشایام خوش خیالی و بی حالی ات،به کام!
دردی دوا نمی کنــد از متن تشــنه امچیزی شبیه یک دل در حــال انهــــدام
در پیشگــاه روشــن آییــنه می زنـــمجامی به افتخــــار تو با بــاد روی بــام
باشد برای بعد اگر حرف دیگری استتا قصه ای دوباره از این دست، والسلام!
ناصر حامدیبر بالشی از خاطره بگذار سرت را
شاید که فراموش کنی دور و برت را
سرچشمه ی معصوم ترین رود جهانی
ای کاش خدا پاک کند چشم ترت را
گنجشک من ، آهسته به پرواز بیاندیش
تا باد پریشان نکند بال و پرت را
من ماهی دلتنگ و تو ماه لب دریا