ای صورت سرو سهی در چشم ما افسونگری

ای صورت سرو سهی در چشم ما افسونگری
من باده‌ی مستانه ام این باده را چون میخری؟

این نرگس غمّاز تو نامحرمان رسوا کند
این پیکر سیمین تو دارد کجا حور و پری؟

چشم فلک حیران شده از قامت بالای تو
صورتگر تصویر تو داند چرا از ما سری

چون می وزد باد صبا از جانب جانان من
خوبی ز حد افزون شده کمتر کنش این دلبری

جان هم ز تن افسرده شد آوَخ از این درماندگی
هنگامه ی جان کندنم از رنج ما پی می بری

در جست و جوی حسن تو در پرنیان گر بنگرم
نازک تر از برگ گل و زیباتر از نیلوفری

گر لشکر جور و ستم میخانه را ویران کند
زین گونه ی گلگون تو گویم تو را لفظ دری

در فتنه و آشوب شب نام تو شد ذکر دلم
در خانه ی ویران ما کمتر کنش این مهتری

ترسیم محراب تو را در یاد خود آورده ام
طاها کجا داند که تو در نیمه شب زیباتری

طاها پرکی