ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
در دریای طوفان هستی، در قایقِ وجود
به خودآگاهی رسیدم، در سکوت و در سجود
نسیمی ز مهر و عشق، در بادبان فضیلت پیچید
به بیداری رسیدم، دور از هیاهو و تردید
چو سکاندار خویشم، قایقم از جنس نور
نظمی ز آگاهی، در دل جامعهام مستور
ز مهر پدر فانوسی بر شبِ خردم افروخت
صدای گرم مادر، تلاش در سر جانم آموخت
از هر سوالی ، جان گرفتم چون سپیده
هر لحظه درس تازهای، ازشب تار رسیده
کتاب عمر را ورق زدم به شوق فهم ناب
به خط دانایی ، رَستم ز خواب و حجاب
نه در افراط شکوفا شدم، نه در تفریط پژمرده
میان راهِ روشنم، که از خورشید عالم تابیده
در کوچه خدمت ،به عهد و مهر دل بستم ، بی صدا
که از عدالت ، دل یابد نفس ، با ندا
نه تخت شاهی خواهم ، نه تاج قدرت و نه غرور
مرا بس است خدمت به خلق، در سایهی کردار نور
رامین صادقی زاده