دلم برای غروب تنهایی

دلم برای غروب تنهایی
تنگ میشود
قرار نبود
اما این گونه شد
گوش کن
صدایش را میشنوی ؟
خیلی آهسته تر از
گل فروش زمزمه می‌کند
آن ورد
بی فروغ (فروغ)
با قلم درد آلود سیاهش
تمام شد
ایمان بیاوریم به فصل سرد
بحر تنهایی باران
بوی رمل های تکراری را می‌دهد
ای کاش تکرار رجز ها بودم
سنگین و استوار
همچون ای ساربان
نه اشتباه کردم
مثل ترک های لب فرهنگ
دلم برای پاییز سوخت
قرار بود باد باشد
ولی فریاد شد
فریادی از جنس سیگار
این بار نیاصرم نبودم
او شهید شاهد شهر پرآشوب
افکارش شده است


دانیال براتی