دشمنی آمد که آخــــــــــر، خنجری بر من زند؟

دشمنی آمد که آخــــــــــر، خنجری بر من زند؟
دید خود آغشتـــــــــه در خونم، کجا خنجر زند؟
گشت نالان گفت، کو سهـــمِ من از خنجر زدن؟
نیست حتی نقطه‌ای سالــــــــم ز تو بر این بدن
این چه زخــــــــمِ ناجوانمردانه‌‌‌ بر اندام توست؟
مرده بادا آن کسی کو‌، اینچنین خونخواه توست
گفتمش زخمی که دیدی بر تنم، از دوســت بود
دشمنِ خونخواه‌تر از تو، زمانی دوســـــت بود


ایمان آل طه