ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
بعد ازین از حواس ها پَرتَم
با همان حسِ یادگاری ِ تو
درد دارد اشاره کردن به
خنده های تو با کناری ِ تو
زندگی رنگ و رو ندارد، تا
خلأ ِ دست و پنجه ام باشی
درد دارد، بهانه ات بودن
درد دارد،شکنجه ام باشی
از کجای زمان،زمین خوردم
که سکوت از سرود،رد شده بود
زنده بودم،نه زنده مثل همه
بودنم،مرگ را،بَلد شده بود
خلوتم ، مثل قالی کرمان
هی لَگد خورد و هی نما آمد
آن که از چشم روشنم افتاد
در نگاه تو آشنا آمد
من نگفتم... تو هم نفهمیدی!
مرزِ این عشقِ بی جنون،کم بود
زنِ آوازه های دربه دری
روبه روی تو بود و مبهم بود
باید انکار را بلد باشی
مردِ آشفته،بینِ شوق و حَذَر
وحشت ِدار را بلد باشی
آی... عالی ترین دلیل خطر
توبه را بی امان ادامه بده
قلب تردید را نشانه بگیر
زنِ این ماجرا،که مادر شد...
بچگی کن، فقط بهانه بگیر
شاهدِ سرگذشت ِ معلولم
وارثِ رمز و رازِ من، قبر است
حسرتِ سردِ طالع ِ تردید
مردِ افسانه های من ، ببر است!
راستی، تیرِ بی هدف، دیدی؟
شعله ی سردِ بی زبانه چطور؟
خلوتِ شعر های عاشقانه ی یک
دفتر ِ شعر های عاصیانه چطور؟
بعد ازین،من خدای انکارم
اصلن احساس ِ بهتری دارم!
می پذیرم که بعدِ مادر هم
دایه ی مهربان تری دارم
می پذیرم که عشق و دامنه اش
کودکی ها وُ شهر بازی بود
آخ... در سینه ام بمان و بمیر
یعنی این جمله هم،مجازی بود؟
شعر،از فرصتم گذشت وُ فقط
در وجودم نبردِ قافیه ماند
نقطه ی عطف ِ هر ترانه ی ناب...
زنِ این قصه، " زنِ حاشیه" ماند
بعد ازین سُرب ِ سینه ام، سرد وُ
بعد ازین ذوقِ بودنم، کور است
آی... مقصد ترین تنِ نزدیک
بعد ازین راهِ رفتنم،... دور .
آرزو بزن بیرانوند
اون که این روزا به خاطرش داری ،
روی ابرا خونه می سازی ، کیـه ؟
هر دومون خوب می دونیم از این به بعد ،
نفـرِ سوم این بـازی کیـه
می دونم یه تازه وارد اومـده
بیـا تا بهونـه دستِ هم ندیـم
وقتشـه که مشتتـو وا بکنی
هردومون این بازیو خوب بلدیـم
این نمایش ، دو تا بازیگـر داره ،
یکی دل می ده ، یکی دل می گیره
نمی مـونم تا تماشـاچی باشم ،
دیگه پام به سمتِ عشقت نمی ره
حیفِ اون همه صداقت که همش ،
با وجودِ آدمـی مثلِ تو مُـرد
چی بگم تا نفرتو حس بکنی ،
حیف دستام که به دستات گِره خورد
فک نکن ستـاره ی بازی شدی ،
فک نکن که رفتم و تمـوم شده
تا ابد یادم می مونه که چطور ...
لحظه های زندگیم حروم شده
تو رو بهتر از خودت می شناسمو ...
واردم به همه ی زیر و بمت
واسه انتقام من آماده باش ،
با همین ترانه ها می کُشمت
آرزو بزن بیرانوند
هی مینویسم و هی گریه میکنم
با خاطرات تو هی گریه میکنم
رفتن چه زود بود برایت عزیز من
هی بغض میکنم و گریه میکنم
نیمه ی راه بود برادرم, رفیق من
باور نمیکنم و هی گریه میکنم
لعنت به کوه, به دره , به آسمان
لعنت به من که هی گریه میکنم
رفتی که رفتن تو اوج غصه هاست
بر غم فرود می آیم و گریه میکنم
من چنگ زدم به قضا و قدر ولی
از دوری رفیق خداااا, گریه میکنم
ای نیمه راه رفیق شفیق من
دریا بسازم از غم تو, گریه میکنم
آرزو بزن بیرانوند