ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
عمری به هر کوی و گذر
گشتم که پیدایت کنم
اکنون که پیدا کردهام،
بنشین تماشایت کنم
فریدونمشیری
ساعت کار میکند
تا بدانی چیزی در جریان است
او میمیرد
تا بدانی «چیزی» زنده بوده است
اینها آنقدر سادهاند که نمیشود فهمید...
شهرامشیدایی
گر نبودم ان زمان وصل دیدار امام
نتوانستم ببینم رخ زیبای امام
گر مقدر حال و احوالم نبود
هیچ خبر از پیکر و جانم نبود
گر نداشتم جسم خاکی، عقل و هوش
گر نبودم من ز دنیای مخوش
کس سوال از من و از کارم نبود
وز خبر از حال و پیکارم نبود
روز و شب در پی هم، کارم نبود
سر به سجده ذکر افکارم نبود
درد در سینه ام غوغای مهر
همدمم معشوق و پیمانه و می
گر مشیت این چنین حکم بنمود
سر ز سودای رخ یارم نمود
زهرا شعبانی
از اینجا که هستم تورا دوست دارم...
با هر که نشستم...تورا.....دوست دارم
با هر که سخن گویم هربار دهانم را
باز کردم و بستم....تورا دوست دارم
هر وقت پر اندو هم ...شادم... ویا خسته
هشیار و یا مستم ....تورا دوست دارم...
هر وقت مرا دیدی هرحالت و هر جایی
من عاشق تو هستم ...تورا دوست دارم
سارا سلامی
باورم شد که شب از طالع من میگذرد
گل در اندیشه ی مرغان چمن میگذرد
من چو شبنم به رخت نقش زدم چرخ خیال
چشم تر، عیش سحر، مشک ختن میگذرد
آرش مسرور
گویند که مستی ام شفا میبخشد
از درد بی دوا تورا رها میبخشد
من مست تر از صبح ازل میگردم
این درد به جان من جدا میبخشد
من ناز کشم که سجده بر خم می
فریاد کشد که من و ما میبخشد
از جرعه جرعه نوش تان قدحی می
پر کرد قدح گفتش که ثنا میبخشد
امروز اگر طبیب بر بالین من است
او جمله شفا دهد بی دوا میبخشد
گفتم چه کنم تشنه کویت دریا
گفتا بنشین آسوده خدا میبخشد
سیاوش دریابار
بی تو همه دردم
بی تو باز تنهایی
در کنارت طعم عاشقی می چشم
این دوری تو
جانم را پژمرده کرد
با تو ، دردم هم زیباست
چند قطره اشکی ریختم
دو پیمانه می عشق نوشیدم
حالم دگر خوب است
هرازگاهی به بالینم بیا
این کهنه عاشق
دل پر درد دارد
چند کلام با من سخن بگو
دل شرحه شرحه مرا تسکین بده
میدانم منتظرم می مانی
چند قدم به سویم بیا
تا بدانم با منی
نه به یاد منی
سخت است هجران
به امید وصال ترانه می سرایم
کودکی در خاموشی بودم
اندر پیری به دنبال کودکی ام
با درویش کوی رندان
چند صباحی است نجوایی دارم
پیر خرابات دیگر مست نیست
خورده رنجی دگر بار هوشیار نیست
روزگار را فراموش کردم
محنت آن را به دوش می کشم
چه ها کرد بر سرم
همه روز در حسرتم
همه شب در عزلت
بیا که درمان دردم تویی
نکته بر این جریده
رخ زیبای توست
گفته اند و می گویند
درمان درد معشوق
وصل دیدار عاشق است
عاشقتم
عشق منی
بیا درمان دردم تویی
حسین رسومی