ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
ساعت کار میکند
تا بدانی چیزی در جریان است
او میمیرد
تا بدانی «چیزی» زنده بوده است
اینها آنقدر سادهاند که نمیشود فهمید...
شهرامشیدایی
از اینجا میگذری
از میانِ این کلمهها:
چند خط مینویسم
بقیهاش را
گریه میکنم
تمام کلمات را به بوی خود آغشته میکنی
کلمهبهکلمه مینویسم و تو
چند کلمه جلوتری
چند کلمه به من چسبیده
چند کلمهی دلتنگ
شهرام_شیدایی
نیاز به یک کلمه دارم
کلمهای که مرا از روی زمین بردارد ..
شهرام شیدایی
شاید همهچیز
در خوابِ یک نفر میگذرد
و تنهاییِ واقعی
آن زمان پیش خواهد آمد
که او
بیدار شود...
شهرام شیدایی
تو فکر نمیکنی
ما همدیگر را جایی دیگر دیده باشیم؟
چطور این همه چیز ساده را با هم بلدیم:
با هم از خواب بیدار شدن
قدم زدن، سکوت کردن دربارهی اشیاء
ما ادامهی این خواب را پیدا میکنیم؟
تو فکر نمیکنی
ما همدیگر را جایی دیگر دیده باشیم؟
جایی در میان یک موسیقی؟
من آرام شدهام، آرام
آنقدر که یک خورشید و یک ماه را
میتوانم چون مادری دوطرفِ سینهام بخوابانم و بگویم
تحمل کنید تحمل
باید ادامه دهیم...
"شهرام شیدایی"
از هیچکس
نتوانسته ام،نمی توانم
جدا شوم
این درک من از من و توست
"شهرام شیدایی"