نگاهم می‌کنی، صورتم داغون، زرد وپژمرده شدم

نگاهم می‌کنی، صورتم داغون، زرد وپژمرده شدم
گواهی می دهد، چشمم ،آرامش ‌ما قبل طوفان را

خداراشکر چو دیده چشمان اشک آلود من
برای حس همدردی، فرستاد، بانو گلستانی را

من آن شاعر، توی سرسبز، جنگل،دریا ،مازندانم
تو این مدت هاست، هنوز ندیدم زیبایی را


من از آداب مهمانداری،رسم و رسو م دین سنی را نمی‌دانم
ولی در مازندان ما رسم است، می‌بوسند مهمان را

در آغوش بغل خود خلوت امنی فراهم کن
درون قلبت فاش کن ؛ آن عشق پنهان را

علی نیک افکار

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.