کجای دلی دلم آشفته بازار شد
مست می و به میخانه وفادار شد
ای عشق تویی آن معشوقه خیالی
به خیالم این خمخانه دل آزار شد
دل پروانه صفت به هوای عشق آمد
آتش زدی به بالش همخانه اغیار شد
سوزاند دل جنس تو از آتش سوزان
همخانه اغیارم خانه گل و گلزار شد
همچون گلی پژمرده افسرده حالم
خون شد دل و دل دشت لاله زار شد
سخن از مست می و میخانه گفتم
گفت دل که دل به میخانه وفادار شد
وفادارم وفادار جان میدهم به اجبار
دلیلش عشق و زان سبب به اجبار شد
علی مرتضی موحدی
ای شمع چه مغرورانه در آخرین لحظه ی پایانیت سکوت وار هوار می کشی...
شاید دستی تو را به شمعی دگر واگذارد..
و اینچنین عاشقانه، نسلی دگر به هجران یار بسوزد..
ای شمع آدمی نیز چون تو می سوزد در فراق یار و خاموش می شود در دل خاک، چه آسان و چه سخت...
چونانکه دور می شود از ذهن و پاک می شود از دهر..
سمیه قراخانی بهار
رویایی خیس مانده به پلکهای توأم
زیر عطر ناودان تو
آسمان را به سجود آوردم
دست نجوای دلم
خنده ی عاشقانه ای است
ره به سفر داده و دل به تو باخته...
پای بنه بر دیده ی نادیدنی بین من و ...
یک دو پیاله پر کنم از سایه ی آشیانه ات.
من به چلیپای تو مست ره شدم
ای مسیحا دم جان من...
ذره به ذره از خُم زبان تو
اورشلیم آسمانی است
این فراز آخر و زمزمه ی حقیقی است
چون تو به آغاز، هم راه نهایتی
برسان این حضور کم فروغ
به گاه رهیدنت.
مهدی مومنی مقدم
شبها بیدارم و با یاد تو تنها موندم
همه ی تنهایی هام رو واسه کاغذ خوندم،
تو که خوابی و نمی دونی همش بیدارم
توی هر کوچه می گرده همه شب افکارم،
نکنه دستهای سردت توی دستی باشه
چشمای ناز و قشنگت توی چشمی واشه،
انگاری صد ساله رفتی بد جوری بی خبرم
پنجره میگه دوباره تو میشی همسفرم،
منم و چشمای خیسی که دیگه خسته شده
لبهای خشک و صبوری که دیگه بسته شده،
نم نم بارون چشمام دیگه رنگین کمونه
قناری کنج اتاقم داره از تو می خونه ،
شب گذشت و شده روز و هنوزم بیدارم
نه تو بودی نه تو هستی ولی دوستت دارم،
مهرداد مظاهری
از این که هستی
دورتر نشو
در رویایم
بمان
در همین حوالی
گاهی
صدایم کن
لبخندی بزن
و دستی تکان بده
خیالم
بی صبرانه
سویت
پر خواهد کشید
حیدر ولی زاده
بهار جان
چند روز پیش
که به خانهی دلم سر زدی
و بشقابِ انتظار را
روی میز چیدی
حواست نبود
که زیرِ اجاقِ دیگِ حوصلهام
کم سویِ کم سو
و دلم، لبریز از تو
در هوایِ سایهی چنارها
سر میرفت
و تو ...
در لانهی کوچک خیال
زیر بال یاکریم ها
کُنجِ دنجِ آرامشم
بهانه گیری میکردی
نم نمِ
بارانِ چشمانم را ...
مریم کرمی
چیده دستت همه ی بال کبوترها را
توی تقویم تو امثال کبوترها را
خیره مانده است به ساعت که بپرسدگاهی
حال آیینه و احوال کبوترها را
باید او اوج بگیرد،بپرد تا خورشید
برزخی کرده زمین حال کبوترها را
توی فنجان غزل قهوه چرا می ریزی؟
نگرفته است کسی فال کبوترها را
باتو باران به سرش زد که بباردبا شوق
پرکند کاسه ی اقبال کبوترها را
کوچه شبگردترین واژه،ولی گم کرده است
درهیاهوی تو جنجال کبوترها را
علی مقصودی تکابی
شاد باش ای دل که هنگام جنونت آمده
مستی از عشقی که یکباره درونت آمده
مانده ای حیران چرا؟ باور بکن امروز را
آنچه در آینده می جُستی کنونت آمده
آفرین بر تو که خون دل فراوان کرده ای
تشنه است عشق و ببین دنبال خونت آمده
این طراوت یک زمان در صورت زردت نبود
این زمان در روی سرخ و لاله گونت آمده
عقل و هوشت برنیامد از پس تشخیص راه
مژده، ای دل عشق و مستی رهنمونت آمده
جمشید دلایی میلان