دو بال پروانه می دمد

دو بال پروانه می دمد
تا جهان در یک طرف
به خواب رود
دست شب
بر سر بی نوای بشر
آرام گیرد
مرغ حق
با آهنگ
برگ درخت تبریزی
بخواند

دو بال پروانه
می دمد
تا در طرف دیگر جهان
خورشید از خواب بیدار شود
آهنگ چرخهای آهنین
سرد و زنگ زده
جنگ را خاموش کند

ما جهان را در آستانه
نیستی فرو برده ایم
بگذاریم
تا بال پروانه بدمد
آرامش بیاید
جهان به خواب رود
و دیگر
بیدار نشود


دکتر محمد گروکان

شعر من هر غزلش شیوه ی گفتار من است

شعر من هر غزلش شیوه ی گفتار من است
حب ایران مهر ایران طپش جان وتن است

تنم از اهن وجانم پر آواز پرستو
خون جاری که به رگهاست چو مشک ختن است

سینه گنجینه اسرارو زبان خامه دل
عقل اغشته به ایمان و هدف اهرمن ست

درد سنگین و غم دوست فراوان دردل
دل بیتاب شکسته ست که غم دل شکن است

عطر صد خاطره از نور شهیدان برجاست
در دل و سینه وجان عطر گل یاسمن ست

غم بسیار اگر هم به درازا بکشد
صبر شوقی ست که در عاطفه هر مِحن است
انچه حادث شده از حس خباست ها شان
کودکانی است که در غزه خونین کفن ست

گرگ گر سینه خود  چاک کند عیب مدار
ننگ‌ بسیار به صهیون ؛ که خونین دهن است

مصلحت نیست که این قصه فراموش شود
قبله اول اسلام که جاوید به هر انجمن است

پاسخی نیست به این چون وچرا ها شاید
بهترین کار سروشی است که در هر سخن ست

هرکسی حرف دلش را به زبان می گوید
بهترین حرف همان  مهر وطن دربدن است

یک نفر هست که دردای مرا درمان ست
بی گمان عشق من‌ ومادر من این وطن ست

محمد توکلی

کور شکند عصای دستش گر بینا بشود

کور شکند عصای دستش گر بینا بشود
عصایی که سال ها تکیه گاهش بُوده است
چقدر آشناست،آدمی این چنین است ای رفیق
بشکند هر چه هست زمانی که به عرش برسد...


ابوفاضل اکبری

به روی اسب عاشقی سپیده دم نشسته ام

به روی اسب عاشقی سپیده دم نشسته ام
به دیدن تو آمدم به راه کم نشسته ام

به شوق این که شاهزاده ای شوی به قصه ام
چه بیقرار در کنار تختِ جم نشسته ام

به لطفِ مشعلِ هنر چنین جسور گشته ام
به اعتبار او به مَرکب قلم نشسته ام

اگر توانِ گام های ناتوانِ من شوی
به قله های کوهِ اعتبار هم نشسته ام

دقیقه های بی تو را دقیقه ای نخواستم
چرا که لحظه لحظه بر مدارِ غم نشسته ام

برای دیدنت در انتهای این مسیر هم
به طوقِ گردنِ کبوترِ دلم نشسته ام

شبی که جُغد های شومِ یآس هم‌نوا شوند
بدان که روبروی ماهِ خوش قدم نشسته ام

همین حوالی آمدی همیشه حس کنم تو را
به احترام عطر یاس محترم نشسته ام


میثم علی یزدی

دنیای باتو زیباترینه

دنیای باتو زیباترینه
عطر تن تو خوشبوترینه
من بی تو این دنیا رو نمیخوام
دل بی تو می گیره

با هر نگاهت دیوونه میشم
از دیدن تو که سیر نمیشم
وقتی میشینه غم روی لبهات
دل عاشق ، می گیره ...


واسه دیدن تو بیقراره دل تو سینه
آخه دنیای منی بی تو دلم میگیره
دل من کنار تو یه حس خوبی داره
تو رو داره ، تو رو داره

واسه دیدن تو بیقراره دل تو سینه
تو اگه نباشی بی تو عاشقت میمیره
دل من کنار تو یه حس خوبی داره
تو رو داره ، تو رو داره

دیونه میشم ، با هر نگاهت
برده دلم رو ، او شکل ماهت
دزدیده قلبم ، چشم سیاهت
همه دنیای منی تو

خال لب تو دزدیده قلبم
چال چپ تو درمون دردم
جادوی موهاتو میپسندم
ماه زیبای منی تو

واسه دیدن تو بیقراره دل تو سینه
آخه دنیای منی بی تو دلم میگیره
دل من کنار تو یه حس خوبی داره
تو رو داره تو رو داره

علیرضا برمور

حال و روزم شد خراب و سرنوشتم شد تباه

حال و روزم شد خراب و سرنوشتم شد تباه
فاصله افتاد بین یار من با روی ماه
گم شدم با خاطراتم در مسیری دوردست
مثل یک سوزن که افتادست در انبار کاه
بی قرار و شرمسارم ذهن ِشاعر مسلکم
عاشقانه می سراید عشق را با اشک و آه
گرچه بسیارند صاحب منصبان ماهروی
فرق دارد ماه من با ماه گردون در نگاه

با همان طرز نگاه سوزناک و دلفریب
شهر شد تسلیم و خون مردمانش هم مباح
شک ندارم روی حرفم پافشاری می کنم
می پرد هوش از سرم از چاله افتادم به چاه

محمد منصوری بروجنی

به لطف دوچشمت غزل می نگارم

به لطف دوچشمت غزل می نگارم
دلم را به چشمان تو می سپارم
اگر شرجی احساس و خیس ست نگاهم
به پای حساب دوچشمت گذارم
دهم خونبهای غزلهای خودرا وجتی...
اگر خواهی جای تو من جان سپارم
نکن پیله دیگر به این دل که پروانه گشتن
نه کار منی که خزان در بهارم
زمهر لبت مُهر وموم برلب من
بگو هرچه خواهی که من غمگسارم
سکوت زخم سختی ست درفصل عشاق
نترسم ز زخم زبانهاو زخم می شمارم
بجنبدزشرق نگاهت مراپلک احساس
دهد مژده دل را به دردت دچارم
بیفشان تو می را به جام لب من همیشه
بچرخان قدح را که من باده خوارم
دو چشم من آبستن از اشک وحسرت
تو ای ابر دلتنگی امشب ببار بر مزارم

رضافرازمند

همیشه یک دلیل هست

همیشه یک دلیل هست
برای اینکه کسی را
غیر معمولی دوست بداریم
مثلا لبخندش
مثلا چشم‌هایش
مثلا حرف‌هایش...


"لیلا مقربی"