ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
وقت تنهایی بود و
یه دنیا دل تنگ
قفل سکوت
مهری هزار ساله بر لبها
دست باد
خشخشی میکرد
مرغ شب
نالهای میکرد
هرچه بود
کنج دلم
درد قفس زمزمه میکرد
راه پر کشید
ماه بر دمید
باد پیچید
ابر سایه وار
قطره قطره
بر مرداب زندگی ریخت
رودی آغاز شد
روز پدیدار شد
تو آمدی
دست بر دست من و
دل داده به من
مهرداد درگاهی
حسرت سالهای تنهاییم
بی تو سر شد سالها
با تو پر زد این بالها
قصهگوی شبهای تنهاییم
بی تو سخت گذشت شبها
با تو هیچ نماند از آن شبها
ای به دریا زده با آن دل دریایی
پای در گل داشتم و سر به زیر آب
با تو سیر میکنم در زورق گرم و طلایی
مهرداد درگاهی
آسمان چشم او آبی آبی است
گاه ابری
گاهی اما آفتابیست
در نگاهش برق امید
در هوایش عشق جاریست
بر لبانش بوسه لطف و محبت
خاستگاه زندگی و کامیابیست
هرچه گفتیم و نوشتیم
دلیلش دوری و تنهایی اما
از سر ناچاریست
مهرداد درگاهی
دویدند روزها و شبها
از نشیب غروب
تا به اوج طلوع
تا به آنجا
که آرامش دستهای تو بود
شانههای تو بود و من بیقرار
رسیدن ما در جشنی از جنس پاییز
هم آغوشی جنگل و ابر
و رگبار باران
مهرداد درگاهی
صبحی دگر آمد
با نسیم سحری
یاد عزیزی به سر آمد
چشم بگشا
روزی دگر آمد
یاد ایام گذشته
همه راههای نرفته
به حباب نظر آمد
برخیز و برو
کز دیدن او
جانم به تن آمد
مهرداد درگاهی
رفتیم و رفتیم
تا به لب آب رسیدیم
هوا گرم و شرجی
دست در دست
مست از جنگل و سبزی
رفتیم و گذشتیم
تا به روستا رسیدیم
به هوای خنک و
روشن شبها رسیدیم
فارغ از هر چه گذشت بر من و تو
گفتیم و شنیدیم
لحظهای چند به سرانجام رسیدیم
مهرداد درگاهی
دست در دست تو و
دل داده به تو
چشم در چشم تو و
نفس داده به تو
این برق نگاهت
روشنی داد شبم را
آن ناز نگاهت
سحری داد شبم را
از فکر تو بود هر چه نوشتم
بیداری صبح شب یلدا
مهرداد درگاهی
بغض خفته در گلو
درد دارد
راه طولانی و پای خسته
زخم دارد
باید که شبی با تو نشست
این دل خونین هزاران هزار
حرف دارد
هرچه گفتیم و نوشتیم
از دست تو بود
با این همه اما
کاغذ خالی دفتر
اسم تو را بر سرخط
پُررنگ دارد
مهرداد درگاهی
تو فقط باش
تا هوا پُر شود از عطر گل یاس
دستة چلچلهها بگشایند پر پرواز
تو فقط باش
تا که آواز قناری بزند در طلب عشق
مطلع صبح سپید بدمد در طلب یار
تو فقط باش
تا که در سفره عشق
به هوای تکهای نان دست برم
با که بلبل از سر سرخی گل
بزند تن به همان ساقه خار
تو فقط باش
مهرداد درگاهی
الا یا ایها الساقی
ببین با ما چهها کردی
یکی شاد و یکی غمگین
ببین غوغا به پا کردی
یکی خاموش خاموش است
یکی در جوشش و شور است
یکی در راه بیپایان شبگردی
یکی راهش به دور از هرچه دلتنگی
یکی افتاده در چاه زوال عقلمندی
یکی خوابیده در جاه و توانمندی
ببین ساقی چهها کردی
ببین ما را رها در راهها کردی
مهرداد درگاهی