صدای چکه باران.توی چشمه

صدای چکه باران.توی چشمه
چه نازک حال و دلچسب و کرشمه

صدای ناله آب.خسته خسته
هوا سرد و کمی نیمه شکسته

هوایی دلخوش است و ابر آلود
کمی آرامش.اما دردالود

صدای باد در شاخ چناران
گهی از باد سیلی خورد.گه ز باران

عجب حال و هوایی دارد این دشت
سپیدی در پی سیاهی می‌گشت

صدای زاغکی گم کرده.مادر
پی اغوش میگشت در شاخ صنوبر

یکی مست و یکی مدهوش جنگل
یکی ترس از پلنگ تا بر سر تل

صدای پای باران.با ترانه
طرب روی طرب میزد جوانه

یکی شیر است.خونریز و ستمگر
یکی جنگل خورد با بال و با پر


مسعود پوررنجبر

ای یار جفا ترک وفا کردی و رفتی

ای یار جفا ترک وفا کردی و رفتی
یک بار دگر باز خطا کردی و رفتی

هر بار که رفتی دل من کنج قفس مرد
در کنج قفس .سرد رها کردی و رفتی

در باور من حنای تو رنگ ندارد
دستم را پر از رنگ حنا کردی و رفتی

دانی که در این جلوه گه دشت تمنا
با کفتر عاشق منش ِما چها کردی و رفتی

جانی که با بودن تو بود به دنیا
بره ای کز مادرِ خویش جدا کردی و رفتی

از چشم سیاهی که زدی چتر به مژگان
آتش به دل غمزده ما کردی و رفتی

اینبار بیا ترک جفا کن و برگرد
باز از روی تمسخر. هلهله ها کردی و رفتی

مسعود پوررنجبر

گر تو را غمگین ببینم شرمسارم نازنین

گر تو را غمگین ببینم شرمسارم نازنین
روزی یک بار گر نبینم من خمارم نازنین

نازنینا من فدای چشم بازت وقت خواب
روی امواج خیالت کن سوارم نازنین

نازنینا چشمهایت هر کدامش ایتیست

خاطرم آسوده باشد گر که باشی در کنارم نازنین


طره موی شکنجت بوی جنت می دهد
از ره دور هم که باشد. بی قرارم نازنین

نازنینا من براه ِ عشق جان می دهم
تک درخت سایه دارم .پاتق پاهای یارم نازنین

نقش ابروهای تو رنگین کمان ِروی گنج
سنگدل روزها را تا کی شمارم نازنین

مهوش زیبا چو ماهم.اسمان محوِ تو شد
ماه ِمن .وردِ زبانم. شد شعارم نازنین


مسعود پوررنجبر

ما ازاین باده نخوردیم

ما ازاین باده نخوردیم
اما اثراتش باقیست

مستی اثرش در همه اجزای جهان جاریست
درسنگ .درخت .
در موج .دریا .آب
درخون که چنین رنگین است

در سنگ . عقیق، زمرد ،یاقوت
نور در تار وپودش جاریست

در دل که کریستال او می‌شکند
در گفتار قناری ،زرتشت

در صفاتی که محمد ص دارد
در ترازوی علی ع
در نور در دست که تجلی شده در
رگهای درخت
وچوبی که بگیری در دست

اوج مستی زمانی که به حرکت می‌آید
چوب می‌شود مار

وتو باید بگیری در دست

موسی ،عیسی ،هارون
در کوه ،زمین در کارون

در حدید درحنجر در خنجر
که از اسماعیل گلو را نبرید

ولی از یحیی برید سر

آثار خماری همه جا پیداست
نشئگی ،مستی
عشق به تر دستی

لحظه ریختن خون شهیدی به زمین
متبلور شده درآتش نمرود
و گلستان ابراهیم خلیل ع

نشئگی لحظه پس زدن دست فرشته
میان آسمان و زمین

لحظه اعجاز تولد
لحظه بوئیدن گل ،مرگ


مسعود پوررنجبر

دل دارم و دستاری.بی عشق و مددکاری

دل دارم و دستاری.بی عشق و مددکاری
وز عشق تو بشکستم
آرام که بشکستم

درمجلس رندانی
جان نیست مرا جانی
ازعشق چه میدانی
آرام که بشکستم

پیشم منشین جانم
مهمان نیست امکانم
خوش باشی جانم
آرام که بشکستم

ای ساقی می پالان
هستی ز گران جانان
ارزان ده می بی حالا
آرام که بشکستم

من رندم وتو اوباشی
از ملت کلاشی
در زیرزمین باشی
آرام که بشکستم

از باده نوشانم
از باده فروشانم
چون بحر خروشانم
آرام که بشکستم

وقتی که تورادیدم
بی شک پسندیدم
دل زیر پاهات دیدم
آرام که بشکستم

باعشق تودر خوابم
بی عشق نمی خوابم
باران شده ام آبم
آرام که بشکستم

ای صوفیه صافان
جامی بده از صافان
دستی بده باانصافان
آرام که بشکستم

ای صاحب آدینه
با این دل بی کینه
این می که سنگینه
آرام که بشکستم


مسعود پوررنجبر

چه خوش باشد که پیغامی بگیرم

چه خوش باشد که پیغامی بگیرم
زدست مهر او جامی بگیرم

گرش پیمانه چشمش ببینم
همان حالیست که الهامی بگیرم.


مسعود پوررنجبر