عمری گذشت و از آن، ذوق حکایات آرزوست

عمری گذشت و از آن، ذوق حکایات آرزوست
بازم کرم نمایی قبله‌ی حاجات آرزوست

ما را شراب و خوان ضیافت نمی‌دهند
یک چای داغ و یار خرابات آرزوست

هر چند "فسانه بود و نشد" قصه‌ی وصال
باری دگر، شنود و وصف خرافات آرزوست

محمود گوهردهی بهروز

من گرفتارت شدم یا تو؟ کمی امداد کن

من گرفتارت شدم یا تو؟ کمی امداد کن
مهربانی پیشه کن، از غم مرا آزاد کن

تو درون چاه و من از دوریت ویران شدم
روی بنما یوسفم، ویرانه را آباد کن

ای که شیرین از حضورت درس بیرحمی گرفت
اندکی انصاف و رحمی بر دل فرهاد کن

ناله را گهگاه می‌خواهم که پنهان سردهم
سینه می‌گوید که من تنگ آمدم فریاد کن

محمود گوهردهی بهروز