ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بی صدا ضجهی شلاقِ پُر از درد، سلام
طرح خاصِ قلم از واژهی برگرد، سلام
.
نبض آغاز ترین بینشِ اندیشه به شوق
کولهبار سفرِ ورطهی نامرد سلام
.
کال و دندانزدهفردوس ، تمنای شما
برگ ریزانِ کهنحافظهیِ زرد، سلام
.
چنگ و دندان زدهی باکره در پیچ گره
پای جا مانده از این مغلطهی طرد، سلام
.
قلبِ خالی شده را باز به دریا بزنیم...
به خیابان، به صدای سگِ ولگرد، سلام
.
محمد مهدی قاسمی
گَرد و غباری آشنا از دور بر میگشت
تکرار از غوغایِ نیشابور بر میگشت
.
رنگِ ندیدن، بهترین فوجِ صدا را بُرد
دردی کلیمی، با عصایی کور... بر میگشت
.
در انقباض شالها، تازهزَنی، تنها
فصل خیابان را به سمتِ گور بر میگشت
.
بر گیسوانش، چنگ، رمزِ خوشصدایی شُد
هر طرهاش چون شُره بر تنبور بر میگشت
.
تاریخ میخوردیم و وَهمِ کوفه بر قلاب
پاسخ برای، آنطرفازطور، بر میگشت
.
هر جا سوآلی بود و منطق جلگهای عریان
مشروعیت، از پرده با کافور بر میگشت
محمد مهدی قاسمی
چه منظری که بهت را، و چشمهای گود را
صعودِ بغض میدهد، شکستهِ نقضِ رود را
و سهل و گاه ممتنع، چکامهوار پیکرت
ترادفت تسلسلِ، الاههای عمود را
ترانهای ز گاتها، وزینِ درکِ نابها...
مداد عاشقانهای، کهن ترین سرود را
عبور اتفاقیات، به سنگهای محتمل
دقیق پرسه میزنی، تفاهمی کبود را
زبانِ انضباط تو، به نظمِ عاشقانهای
به رقصِ کوچه میکشد، هجایِ در غنود را
هنوز پنجه میزند، پلنگخامِ منزوی
صعودِ پر غرور و این تعفنِ فرود را
نه قامتی به ارتفاع. نه همتی به ارتقاء
به انبساط میبرم. هجای بینمود را
محمد مهدی قاسمی