من گرفتار شبم در پی ماه آمده‌ام

من گرفتار شبم در پی ماه آمده‌ام
سیب را دست تو دیدم به گناه آمده ام.

آمدم تا که بنوشم جرعه ای عشق تو را
لیکن از عشق فقط دیده به ظلمات تورا

آمدم تا که برم زین مجلس و آفاق ها
رنگ آرامش و امنیت و چادر شب ها


بعد از آن خون جگری کز دل ماه ریخته بود
دگر از پاکی دامن به ستوه آمده ام.

گفته بودی که نگه دارِ دل و جان منی
لیکن این جان و دلم صد پاره آوار آمدم.

فاطمه زهرا خمری