ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
زمانی دلم تنگه چشمات میشه
که خیره میشم به فنجون چای
یه گرما، یه آرامش بی نظیر
نمیتونی از فکر من دربیای
شنیدم که گفتی دلت با منه
نگاه تو حرفِ دلو می زنه
چشای غوغای پروانگی
داره پیله ای دور من می تنه
تو چشمای تو یک بغل سادگی
پر از حس آرامش و زندگی
نگاهت برای دلم آشناست
مثه لمس شیرین دلدادگی
من از چال گونت به چاه افتادم
من آسون به لبخند تو دل دادم
تو تعبیر خوشبختی فالمی
تو زیباترین عاشق عالمی
صدام کن صدات مثل یه مرهمه
رو زخمای پوسیده ی قلب من
وجودت غمو از دل من تکوند
تو اون لحظه ی ناب عاشق شدن
سودا شهریاری
در زد و خورد شدیدم امروز
زخم بر دل زدم و زخم شنیدم امروز
مُشت خورشید به فک و سر و من خورد ولی
نور از پوست من می جوشد
مادری کودک خود طاق زده
نیش دندان به زبان چاک زده
تسبیح از دست کهن مرد بگیر
که نمازش جلوه آفاق زده
از برِ خنده اش ابلیس همی
سیر ها جبهه بر این خاک زده
سودا شهریاری
یک نفر خواب پریشان مرا نقد کند
من همانم که به دنبال طلا میگردم
ولی این معدن ها پر از الماس حقیقت بودند
و من این را نمی دانستم
ای کاش که من یک پشه بودم
که با دست زدن می مُردم
و جایزه اسکار شادترین مرگ
به من رخ میداد
من درون قفس آزادی میخوابم
یک نفر خواب پریشان مرا نقد کند
سودا شهریاری