ای آبروی عشق و محبت خوش آمدی

ای آبروی عشق و محبت خوش آمدی
ای قله ی رفیع شهادت خوش آمدی

ای کشتی نجات دو عالم خوش آمدی
ای کهکشان امید وسعادت خوش آمدی

تو بالاترین مرتبه ی آفرینشی
ای لاله شکفته ی خلقت خوش آمدی


تو پاسخ مشکل ترین سوال عالمی
ای روشن از وجود تو ظلمت خوش آمدی

باشد تمام هستی و همه چیز من حسین
میلاد تست چونکه بشارت خوش آمدی

سید محمد رضاموسوی

حرف بسیار و زبان ناکار است

حرف بسیار و زبان ناکار است
این دل غمدیده به فریاد است

او که گوید فاصبر و خود آزارد
داغ او بر جگرم همچون خار است

آنکه خود را مرهمم می‌دانست
خود زهری بود بر درمانم

خسته از درد و غم ایامم
بی‌قرار از غم این فرجامم

گریه کنم یا که بسوزم در خویش؟
حسرت گفته ناگفته بماند در دل


محمد جواد احمدی

با نگاهی می‌کنی تنها رهـــا، جان مرا

با نگاهی می‌کنی تنها رهـــا، جان مرا
کن اشاره تا بهاری گردد این پاییز من


ابوالقاسم میدانی

میخواهم روی صفحه زندگیت؟

میخواهم روی صفحه زندگیت؟
نه؛
روی خط به خط قلبت اثر خودم را به جا بگذارم
اثری که هیچگاه پاک نشود،
هیچوقت پخش نشود،
اثری پایدار ،ماندگار، عمیق


نرگس بهزادی

به من تکیه کن

به من تکیه کن
من تو را ای آوای عشق می‌شناسم
تو را مانند شبنم روی برگ گل ها

از دشت سبز و شمیم شالیزارها می‌شناسم
به من تکیه کن

ای زیباترین غزل‌های ناب
مثل نسیم تازهٔ شمال که می‌نوازد

گونه‌هایم را از حریق عشق
تو را من پیوسته در خواب و رؤیا

از سرزمین باران‌های نقره‌ای خوب می‌شناسم

سیمین پورشمسی

بگو بگو نگاه من

بگو بگو نگاه من
برس برس به داد من
با من بگو ، با من بگو
ای هستی و ای جان من
بخون بخون صدای من
بزن بزن ای ساز من
ندا ندا ندای من
برقص تو ای زیبای من
عشق دلم ، راز دلم
صدای آواز دلم
بوی دلم ، روی دلم
ندای پرواز دلم
تویی تویی شعار من
تو هستی و خدای من
تو آسمون بی کسی
تویی تویی نوای من
تویی که هستی یار من
تو وادی السلام من
تویی تویی تو جام من
تویی می و شراب من
حرف دلم ، راز دلم
تویی علم دار دلم
اومده از اون راه دور
اومده اون یار دلم
تویی تویی سلام من
تو حسرت جواب من
تو مظهر آزادگی
جای تو در خیال من
تویی تو جان نثار من
تو یار با وفای من
ترانه ام ترانه ام
تو سازی و آوای من
عشق دلم ، راز دلم
صدای آواز دلم
بوی دلم ، روی دلم
ندای پرواز دلم
تویی تویی غوغای من
تو جار و تو جنجال من
اسمت برایم آشناست
تو تکیه ی کلام من
قسم به تو غرور من
در شب و تنهایی من
دلتنگی خاک تو رو
بخون توی چشمای من
ای خاک من ، ایران من
ای کیمیای پاک من
من عاشق و هلاکتم
ایران من ، ایران من

احمد فیاض

خداحافظی مرا بپذیر،،

خداحافظی مرا بپذیر،،
دراین غروب جوشش،
اشکهای ناباوری.
که با غروری از کهن،
به سفرهای طولانی رهسپارم.

من نخواهم دل فواره جوشانی را دیدن،
که کنون ،
در لحظه های اضطراب،
به خود میلرزدو خاموش است.

آن سان که در وقتهای انتظار،
تنهاییم گذاشتی،
همچون پرتوهای خاموشی،
رخسار خورشید،
که در قله های مملو از برف،
محو میگردد.
اسیر شکنجه سرمای بی وقفه
آغوش تو شده ام.

نبردی نا برابر در گذشته من،
فرا سوی آینده مرا نفرین کرد.

ناگزیر در آرامش بی شرم و حیایی خودم،
آسیمه سر فرو افتادم.

دیگر به انجام کاری ،
رمقی نیست.

اما تو در سایه های دل انگیز افسانه ها ،
به سر می بری،به یاد داشته باش،،
ونام مرا بر گل‌برگ‌های نیلوفران مرداب،
حک کن.
و لبخند سبزت ،
فروتنی مرا به فردایی باشکوه بسپار......


حجت جوانمرد

در بازارِ مطاع دل ، سود در کار نبود

در بازارِ مطاع دل ، سود در کار نبود
پنهان ز دیده ها با اشاره هم خریدار نبود
من فروخته ام بارها وباز هم در ضررم
غافل دل ما که اهل کاسبی و بازار نبود


عبدالمجید پرهیز کار