کوهم که فرار کردم از جای خودم

کوهم که فرار کردم از جای خودم
کفشم که نمی‌روم به پاهای خودم
لفظم که نمی‌رسم به معنای خودم
ای من به فدای دل تنهای خودم!

#محمد_زارع

السلام یاقمربنی هاشم


                                

                                
                                
                            </div>
                            <div class=

محمد

گهی دیده به راهت باشد ای دوست

گهی دیده به راهت باشد ای دوست
به قلبم جایگاهت باشد ای دوست
بدان بر مردم چشم سیاوش
همیشه پایگاهت باشد ای دوست

گهی خندان گهی گریانم ای دوست
گهی تنها و سرگردانم ای دوست
گهی شادم میان جمع دوستان
گهی از هجر تو نالانم ای دوست


تورا نقشی ز خالق دیدم ای دوست
چو گلبرگ شقایق دیدم ای دوست
تورا جانانه دیدم در ره عشق
گل و پروانه عاشق دیدم ای دوست

دلم کان و مکان غم شد ای دوست
بسی جولانگه ماتم شد ای دوست
دلم من آینه بود ای دریغا
که بشکسته چو جام جم شد ای دوست

چرا ای دوست من از من جدایی
مگر از من تو دیدی بی وفایی
خبرداری تو از درد سیاوش
که زنجیر محبت می گشایی

فلک از بخت من بدبین شده دوست
ببین با من غم سنگین شده دوست
کجـایی همـدم جـان سیـاوش

که بیتو مرگ من تضمین شده دوست

تنم خاک کف پای تو ای دوست
دلم محو تماشای تو ای دوست
اگر یکدم تورا غمگین ببینم
بمیرم جان دهم جای تو ای دوست

خوشا روزی شوم هم خانه ی دوست
بگردم دلبر و دیوانه ی دوست
بمیرد جان دهد هر آن سیاوش
بماند یادگار افسانه ی دوست

سیروس مظفری

از تیشه‌ی فرهاد به قلبم خبر آمد

از تیشه‌ی فرهاد به قلبم خبر آمد
کافی‌ست بدانی تو‌ که خون از جگر آمد

ای وای که از ظلمت دردش به ستوهم
کی می شود آخر که بگویم سحر آمد

با این همه اندوه به خود طعنه زنم گاه
روزی شود آیا که بگویم شکر آمد

بر ماهِ نهان در پسِ آن ابر بگویید
کاین سوخته در خلوتش از پا به در آمد

پروانه‌ی بی بال و پرم گر تو بدانی
ای شمع به آتش بکش این جان به سر آمد

عمری به صبوری گذراندم شب و روزم
افسوس شکیبایی من بی ثمر آمد

بگریز از این جنگ به تیزی دلِ خاموش
یک باره ببینی که اجل تیزتر آمد

مرضیه شهرزاد

من از آغوش سست و راکد و سرد

من از آغوش سست و راکد و سرد
می هراسم چون ؛
به سستی می دهد بر باد مِهرم را
و می‌ گیرد تمام گرمیِ خون وجودم را
و راکد بودنش ، رود وجودم را بخشکاند

من آن کوه بلند و استواری را دلم خواهد
که نالرزد و محکم بر زمین ماند

چو هر سان من هوایم بود ؛
به چشمانم بگیرم من ،
نوک آن قله ی آزاده ی او را ...

من آن رود پر از شوق و
به دریا وصل شده خواهم‌ ؛
که هر جایی که او جاریست ؛
می نازد و میخواند چُنان آهنگ عاشق بودنی ساری ...

چو‌ هر سان من هوایم بود ،
توانم در وجودم من کشم ؛
یک قطره از دریای پایانش

که این دریای پایانی ،
ندارد انتهایی بسته و خاموش ،
به اقیانوس پیوسته

و رنگ آبی سطح قشنگش هم ،
در آئینه چو رنگ آبی هفت آسمان ماند ...

من از آغوشِ آرامی ؛
فقط یک تکه از آن کوه
و تنها جرعه ای از رود را خواهم ...


رضا اسمائی

گفتم که اگر تو یک قدم پیش آیی

گفتم که اگر تو یک قدم پیش آیی
صد بوسه زنم بر لب و بر پیشانی
گفتا که منِ خسته چرا برخیزم
ای کاش تو خود بوسه و لب پیش آری


علی نیک بخت

منتخب من تویی

منتخب من
تویی

رای مردم
هرچه باشد



صیدنظرلطفی

وقتی که خودکارم از عشق از داغ جان می نویسد

وقتی که خودکارم از عشق از داغ جان می نویسد
آبی است اما به رنگ خون روان می نویسد
می خواهم امشب به یادت شعری سرایم غزلگون
گل کرده جوهر درونش هر لحظه جان می نویسد
آن مهربان چشمهایت زیباترین خانه ام بود
بعد از تو این زندگی را برگ خزان می نویسد
بعد از تو این خانه این شهر اندازه یک قفس نیست
دیگر نشانی ندارم این بی زبان می نویسد
بعد از تو در چشمهایم قاب تماشا شکسته
لیلا کجایی که مجنون هر دم امان می نویسد
درماندم از این جدایی ورد زبانم کجایی؟
این داغ مرهم ندارد دل خون چکان می نویسد
خودکارم عطر تو دارد می خواهد امشب ببارد
این اشک از داغ سینه هر شب نشان می نویسد


جلیل باروقی

پرچم ماتم به پا گشت در فراسوی زمین

پرچم ماتم به پا گشت در فراسوی زمین
ان مصباحِ الحسین است نقش برهانِ متین
بوسه ی پاک ملائک بر لوایِ  یاحسین
بِسمُه الشَفای جان است نام زیبای حسین
شاه با عشق فراوان اذن بیرق داد فَرا
افضلِ افضلترین است بیرِق عین البقا
معنی والشمسِ سُبحان در کتاب برترین
نصِ یاسین یاحسین است گُهر والاترین
انا اعطیناک کوثَر نورِ زهرا گشت حسین
شد محقق آل یاسین مَعنیش نورُالحسین

گفت تبارک گر نمودم خلقتم را در نظر
یاحسین بود آن تبارک رَهروانش بی خطر
هر که را در گیتی قطعأ طالبی در فطرت است
طالب عشق حسینم طالبش با شوکت است
آن که در حبِ حسین سوزد محقِ عزت است
عزت از حب الحسین هستا چنین باعزت است
یاحسین پاسپورت لاهوت است بنی آدم دهند
زین جهت بادا ، سفینة النجات نامش نهند
یاحسین رمز عبور است در فراسویِ زمین
زین دلیل سقفی ندارد کربلا عرض الیقین
اوجِ عشق بازی است یقینا صحنهِ دفعِ هوا
کربلا دشت بلا نیست کعبهِ عشق و وفا
دنیا جولانگاه شَر است فائق آیی شَرِ آن
تاج زرین می سِتانی از شهِ والای کان
کربلا ترسیم عشق است قل هو الله رمز آن
لَم یُلَد یُولَد یقین است عاشقانش شهدِ آن
بینِ عاشق های عالم یاحسین دُرِ فَراست
قلب عشاق بیدلرزان یاحسین خونِ خداست
قلب تجلیگاه نور است اختیاریست درک نور
زین دلیل اولاد آدم جانشین گشت سوی نور
گر طلب کردی که حافظ تاجِ زرین سَر نَهی
رهروی شاه غدیر باش کربلایی جان دهی


حافظ کریمی