دوست دارم دامن مهتاب را
چای داغ و آتش آن آب را
جابجا گردم به هنگام دعا
تا بفهمم معنی محراب را
کودکی باشم ببینم لحظه ای
بیز تند و دلفریب تاب را
در دهستان سرکشم از جان و دل
عطر و بوی کوچه های ناب را
در ته چشمان کودکهای شهر
بنگرم سرمستی گرداب را
صف کشم با بچه ها در مزرعه
سنگ پردازی کنم تالاب را
میشوم هم بند زندان سعید
تا بگیرم سرزمین خواب را
سعید آریا
ریشه در خاکم ولی زخم تبر دارد دلم
سیب سرخی در کنار نیشتر دارد دلم
تا بهار از آسمان این حوالی سر کشد
صد زمستان قصه خون جگر دارد دلم
چون سپیدار بلندی لابلای شاخه ها
حال و روز ساقه خم تا کمر دارد دلم
سال های سال روئید از کنارم زندگی
خاطرات چیدن گل های تر دارد دلم
ای بهار از گوشه پرچین ما دامن نکش
سال دیگر با تو اما و اگر دارد دلم
همتی کن دست یاری ده که بار دیگری
بار این سرگشتگی را با تو بر دارد دلم
مانده در یادت که با پیغام شیرین خودت
گفته بودی طاقتت پس کو؟! مگر دارد دلم
علی معصومی
تو
بخند
تا من کمی
بهار بچیــــــنم
نیلوفر_ثانی
آواز من
یک راز دارد
لبانم
غرق رویای توست…
محمدرضانعمت پور
کوله باری پر از خاطره بر شانه ی من
شده بی تو خالی از مهر کاشانه ی من
رفتی و تو ندیدی قلب ویرانه ی من
ماند حسرت سر نهادن, بر شانه ی من
آخر سوخت ز غم تو, این دل بیچاره ی من
بی تو ای وای به حال دل دیوانه ی من
صبا حضرتی
چون به وفایت خوشم, ترک وفـا کرده ای
ایـن روش تـازه چـون, تـازه بـنـا کـرده ای
در طـلـب وصـل تـو, درب هـمـه کـوفتـم
قطع امیدم چنین, زین هـمه جـا کـرده ای
دوش زدست رقیب, باده به دستت رسید
من به خطا رفته ام, یـا تـو خطـا کـرده ای
کـار فـروبستـه ام, بـا تـو گـشایـش بشـد
با گـره ی زلـف خـود, بـاز وچنین کـرده ای
مـن زلـبت صـد هزار, بوسه طلـب داشتم
هـر چه بـه مـن داده ای, وام ادا کرده ای
تـرک وفـا کـردی و, دل بـشـکـستی مــرا
هیچ ندانی چه سـان, جور وجفا کرده ای
بـا خبـر از حـال مـا, هیـچ نکـوئـی مشـو
تـا نکنـد بـا تـو عشق, آنچه بما کرده ای
عباس نکوئی
تلخی قهوه را به تقدیر سپردم
عقل را به بیداریش سپردم!
غلامحسین افراس
لکنت خسته ساعت با من
لهجه ناب قناری با تو
هوس یک دل سیر
غرق در حوضچه تنهایی
زل زدن تا خود صبح
به گل قرمز قالی با من
شرح دلدادگی یاسمن و
خنده بر رقص شقایق با تو
آنچنان خسته وبی حوصله ام
کآخرین جرعه جا مانده جانم باتو
مهساپارسا