بچه‌ها دیکته دارید، قبولی سخت است

بچه‌ها دیکته دارید، قبولی سخت است
هر کسی درس نخواند به خدا بدبخت است

حرف‌ها مثل هم‌ند از همه جا می‌آیند
گاه چسبیده به هم، گاه جدا می‌آیند

جمله‌ها اکثرشان سخت و دو پهلو هستند
جمله‌ها مثل دو تا دوست به هم وابسته‌ند

بچه‌ها روز مهمی است! بخوانید که من
سر قولی که ندادید، بمانید که من

دوست دارم جلوی چشم کسی بد نشوید
از خیابان خدا با عجله رد نشوید
روز‌ها از پَس هم رد شد و موعود رسید
روز مقبولی و تجدیدی و مردود رسید

دست من بید شد از ترسِ... معلم: سر خط
بچه‌ها حرف نباشد، بنویسید فقط 

بنویسید خدا بعد بخوانید هوس
«بنویسید قناری و بخوانید قفس»

بنویسید که طوفان و تلاطم شده است
هی بچرخید! خدا پشت خدا گم شده است 

بنویسید زمین سخت غریب است، غریب
وقت افتادن از این تخت، قریب است، قریب 

بچه‌ها گوش کنید این دو سه خط سنگین است
بنویسید شعف، دخترکی غمگین است

روزگاری است تزلزل به تنش زل زده است
چشم‌های هوس از دور به او پل زده است

بنویسید شعف، دخترکی کم پیداست
این همه گم‌شده اما همه جا غم پیداست

گر چه بابا غم نان می‌خورد و ما نان را
آخرین خط بنویسید بزرگ است خدا
بچه ها خسته نباشید ورق‌ها بالا

برگی شده افتاده ام از شاخه به کویی

برگی شده افتاده ام از شاخه به کویی
چون باد مرا می بَری امّا به چه سویی ؟

این چیست که جذبش شده ام موی تو؟ هرگز !
دلبستگی آن نیست که بسته ست به مویی !


ای غنچه که در عمق دلم ریشه دواندی
عشقی و عجب نیست که از سنگ برویی !

من با تو چه باید بکنم عشق گریزان
با صید چه باید بکند ببرِ پتویی ...

میخواهی ام اما به چه عنوان؟ به چه منطق؟
میخواهم ات اما به چه قیمت؟ به چه رویی؟


من بغضِ تو هستم چه بباری چه نباری
من راز تو هستم چه بگویی چه نگویی ...

شعر از: یاسر قنبرلو

دارم فکر می‌کنم

دارم فکر می‌کنم
فکرهای عجیب و غریب
فکرهایی که شاید به آن بخندید
و البته شاید که
شما را هم به کام خود فرو ببرد

دارم فکر می‌کنم
بغض مزخرفی هم به جانم اُفتاده

دارم فکر می‌کنم...
فکر می‌کنم حقیقتا چند نفر
از مرگ من ناراحت می‌شوند؟
و البته که چند نفر احتمالا خوشحال؟

دارم فکر می‌کنم...
فکر می‌کنم آیا کسی در این عالم هست
که مرا به راستی دوست داشته باشد؟
و یا در عشق‌های جوانی
و روابط گذشته
آیا کسی هست
که هنوز هم مرا یاد کند؟
و اگر یاد و خاطره‌ام
از ذهن کسی می‌گذرد
آیا آن خاطره لبخند به لبی می‌نشاند
یا یادآور کینه و نفرت است؟

دارم فکر می‌کنم...
فکر می‌کنم به اینکه
آیا کسی هست که مرا
یواشکی دوست داشته باشد
و جسارت بیان آن را به خود نداده باشد؟

دارم فکر می‌کنم
فکر می‌کنم به اینکه
در آستانه چهل سالگی
چه چیز از خودم به یادگار گذاشته‌ام؟
چقدر برا خانواده و دوستانم مفید بوده‌ام؟
و چقدر انسان بوده‌ام؟
به راستی از من چه باقی خواهد ماند؟


دارم فکر می‌کنم...
فکر می‌کنم به اینکه
چند نفر بر سر قبرم گریه می‌کنند؟
و چند نفر بغضشان را فرو می‌خورند
و برای گریه به خلوت می‌روند؟

دارم فکر می‌کنم...
فکر می‌کنم به اینکه
دارم چه فکرهای مزخرفی می‌کنم
و چقدر آدم به درد نخوری هستم

دارم فکر می‌کنم...
فکر می‌کنم به اینکه
کاش فکر نمی‌کردم...

یاسر_قنبرلو

مرا ببخش که می خواهی و نمی گویی

مرا ببخش که هم عاشق است هم شاعر

که مانده است در این راه ِ بی برو برگرد

مرا ببخش که می خواهمت ولی با فقر

مرا ببخش که می بوسمت ولی با درد

مرا ببخش که من یک عقاب در قفسم

پرنده ی خوشبختت پرنده ای عصبی ست

مرا ببخش که اشکم امان برید از من

که خنده ای هم اگر هست خنده ای عصبی ست

زنان ، ستاره ی دنباله دار می خواهند

مرا ببخش که چیزی در آسمانم نیست

مرا ببخش که می خواهی و نمی گویی

مرا ببخش که می خواهم و توانم نیست...

"یاسر قنبرلو"

من که اسیر ِ مِه شدم

من که  اسیر ِ مِه شدم

بی سپر و زِره شدم

خسته و زار و لِه شدم 

نامی ِ بی نشان من!

من  که  گره  گره ِ  شدم! 

بخت ِ  که را گشوده ای!؟


مال و منال و ثروتم

جاه و جلال و شوکتم

علم و کمال و کِسوتم 

سارق ِ کاردان ِ من! 

این همه را گذاشتی 

خواب مرا ربوده ای؟!


یاسر قنبرلو

نه که از بوسه ی معشوق بترسم،هرگز

نه که از بوسه ی معشوق بترسم،هرگز
از گناهی که پشیمان نکند، میترسم...

#یاسر_قنبرلو#

مرد آن است که غم را به گلو می ریزد

داد و بیداد نکردم که در اندیشه ی من
مرد آن است که غم را به گلو می ریزد
آخرین مرحله ی اوج فرو ریختن است
مثل فواره که در اوج فرو می ریزد
.
من بنایم همه درس است نه تحسین دو شیخ
دل نبستم به بنایی که فرو ریختنی ست
دل نبستم به خود ِ مدرسه حتی ! چه رسد
به عبایی که پس از مدرسه آویختنی ست ..
.
گوسفندان ِ فراوان هوس ِ چوپان است
آنچه دل بسته به آن است فقط تعداد است
شاعر امّا غم ِ تعداد ندارد وقتی
پرچمش کوفته بر قلّه ی استعداد است !
.
شاعر این مسئله را خوووب به خاطر دارد
که نفس می کشد این قشر به جو سازی ها
هر کسی انجمنش کنج اتاقش باشد
بی نیاز است از این خاله زنک بازی ها !
.
می روم پشت ِ همه بلکه از این پس دیگر
پشت ِ من حرف نباشد که چه شد یا چه نشد
می روم تا نفسی تازه کنم برگردم
کاش روزی برسد هر که روَد خانه ی خود ...
.
.
" یاسر قنبرلو "