امشب کدامین صفحه بر قلمت بوسه می زند؟

امشب کدامین صفحه بر قلمت بوسه می زند؟
آتشفشان کدام زمین بر قدمت بوسه می زند؟

من در میان این همه آسمان ، ذره ای نِیَم
امشب کدام آسمان بر نگهت بوسه می زند؟

"هَل مِن"  ز من ، یاری ناصر از آن ِ توست
امشب کدام صبر به صابر بوسه می زند؟


هر ضجه ای که از دل خونین من به پای توست
امشب کدام اشک من به رهت بوسه می زند؟

سوگند خورده ای به آسمان  که نبینی دگر مرا
امشب کدام واژه  به قلب تو بوسه می زند ؟

رحمی نما به اسیری که در بند کرده ای
امشب کدام بند به انگشت تو بوسه می زند؟

احسان ز مهر  وجودت چو ذره های نور
امشب کدام مهر  به درگاه تو بوسه می زند؟

رحمن لونی

با چشمان اشکبارم می‌نویسم دوستت دارم

با چشمان اشکبارم می‌نویسم دوستت دارم
تو میخوانی و از خواندنت مجنون میشوم

مرا در این حال میبینی و با غرور میخندی
کاش می دانستی از خندیدنت مجنون میشوم

کاش می دانستی لبخندت آرزوست ، لبخندی که تمام زندگیست
عقل چه میفهمد از این دل ویرانم


کز این همه گل ، گل مریم را گزیدم
گل مریم ، با دیدن چشمانت مجنون میشوم
نگاهم کن با این چشمان زیبایت
کاش با دیدن چشمانم می‌دانستی که چیست در قلبم
چشمانی که تنها شاهد دلتنگی است
چشمانی که شب ها از نبودت گریس
ت

با چشمان اشکبارم می‌نویسم دوستت دارم

زهرا شیرازی

همواره برگ را ستوده ام

همواره برگ را ستوده ام
خاک را سروده ام
گل را سروده ام
همراه با سحر
هرچند به خون جگر
در دفتر خیالم هرشب ستاره شمرده ام
هر صبح به جستجوی آب
سلام کرده ام به آفتاب
تصویر باغ را کشیده ام

آنقدر به پای چشمه گریسته ام
آنقدر از درخت گفته ام
که جنگلی از بلوط و سرو
دریایی از شبنم و ابر، روئیده در تنم
همواره بهار را نوشته ام
اگر چه زیر دشنه و داغ
اما به چشم های پرنده و باغ
درآینه که می نگرم
رو به چشم های ترم
برای تو ای عشق !
چها که نیامده بر سرم
اینک از آتش گذشته ام
به دریا رسیده ام
من ریشه کرده ام در نور و مهتاب
در رنگ و آفتاب
قرآنی آورده ام با زبان مهر
ریشه کرده ام در سرزمین شعر
من مانده ام هنوز
در قامتی بلند
با شکوه یک درخت...


علی ناصری

دل بسته به دلدار شد و یادم نیست !

دل بسته به دلدار شد و یادم نیست !
سرگشته ! گرفتار ! چرا یادم نبست ؟!
هر روز دل تنگ کجا سر می زد ؟!
در حسرت دیدار که من یادم نیست
مفتون چه سحری شده بودم که فتادم
در دام گرفتار ولی یادم نیست
افیون کدامین نگه اینگونه مرا برد
در عالم پندار که من یادم نیست
من یار وفادار حریمش شده بودم
او کیست؟ کجا هست؟دگر یادم نیست
من مست کدامین می گلگون شده بودم
ساکن به خرابات چرا یادم نیست ؟!
بس تیشه زدم بر بدن کوه چو فرهاد
هر بار به اصرار ولی یادم نیست
من هیچ نکردم ز خودم یاد در ایام
هر بار تو بودی و خودم یادم نیست !
صد بار شکستی تو مرا سخت که این دل
شد خالی از احساس که من یادم نیست
بنگر که دگر در دل من جای نداری...
کاین گونه شدی خار و تورا یادم نیست !!!


زیبا کشاورز

کوچه‌های غزل

شعری بگو
از جنس احساس فروغ

نگاه تو،
با تنهاییِ محزون دل
سه‌تاری‌ است در دل شب

که آرام می‌نوازد
فریادی ژرف را
در سکوت نت‌ها

تا بشکند
سایه‌روشن خیال را

در پستوی قافیه‌های اجباری
با وزن‌های سنگین آزادی
و طعم بادام‌های تلخ
آمیخته
با بزاقِ شعرهای عق‌زده

صدا بزن
صد سال تنهایی را
از دروازه‌های مجهول روح

تا بگزند
زنبورهای طردشده
گلوی زندگی را

شهد رها شود
در کوچه‌های غزل


و ردیف‌های شیرین
به پا خیزند
در سمفونی شاعران

سپیده رسا

تمام روزها تو را من آه میکشم بیا

تمام  روزها  تو  را  من  آه  میکشم   بیا
قدم  قدم  نقش تو را به راه میکشم بیا

به راه مانده چشم من  در انتظار  دیدنت
به  سنگ  سنگ  جاده ها  نگاه  میکشم  بیا

دچار کوررنگی ام،  فریب رنگها بس است
جهان زشت بی تو  را سیاه   میکشم  بیا

بدون تو امید دل،  درون خود شکسته ام
نگاه کن به شانه ام  ،  گناه  میکشم   بیا

گرفته   رنگ  تیره ای   تمام  روزگار   من
خیال  دیدن تو را چو  ماه میکشم  بیا

غریب مانده ام ولی وقت شکستن و جنون
تو  را   برای   زندگی    پناه   میکشم   بیا


هنوز  مثل  معجزه  تو  ناجی  دل   منی
تمام لحظه ها تو را  من  آه  میکشم  بیا

حسنعلی رمضانی مقدم

به وقت نومیدی

به وقت نومیدی
می پرورم
در جان خود،
عزم بذر را
در تقلا و تمنای شکفتن!


فرشته سنگیان

رفتی و رفتن تو در غصه بُرد خانه

رفتی و رفتن تو در غصه بُرد خانه
دیگر دمی ندارم بر بازدم بهانه

از عکس روی تاقچه بوی تو می تراود
دل میکشد به آتش این قاب بی زبانه

پیچیده توی گوشِ کوچه صدای پایت
پژواک رد پا را رسوا کند نشانه


یک آسمان دل تنگ از حجم بیقراری
بغضی شده به باران بر انتظار شانه

باز آ که زنده گردد، باغِ ترانه ی دل
با بوی تازه‌ی تو، در نای آشیانه

عادل پورنادعلی