مـــزه ای از لـــب عمـــرت نچشـــیدی کـــه برفـــت

مـــزه ای از لـــب عمـــرت نچشـــیدی کـــه برفـــت
فرصـتی دسـت تــو بــود و تــو ندیــدی کــه برفــت

روزهـــایی چـــه گـــران! قیمتـــی و قیمـــت جـــان
مفـت و ارزان تـو بـه هـیچش نخریـدی کـه برفـت

وقــت دیــدار شــد و یــار شــد و وصــل کجــا؟
حسـرتی بــود کــه یــک عمـر کشـیدی کــه برفــت


فکر این باش کـه فصـل خوشـی ات تـا بـه کجاسـت
ای کــه از بــاغ خوشــی میوه نچیــدی کــه برفــت

بـــاغ مـــا داشـــت بهـــاری پـــر از بلبـــل و گـــل
بـه خـزان گـو چـه در ایـن بـاغ دمیـدی کـه برفـت

خــوش امــروز تــو را وعــده بــه فرداســت چــرا
هرچــه رفتــی تــو بــه فــردا نرســیدی کــه برفــت

ای کـه عمـرت بـدهی در پـی یـک هـیچ بـه هـیچ
آنقــدر در پــی یــک هــیچ دویــدی کــه برفــت

آن بهشــتی کــه تــو را وسوســه ات در پــی اوســت
در همـین جاســت ولــی حیف ندیــدی کــه برفــت

یحیی رشیدی

اولین بار، همینجا، در همین دانشکده

اولین بار، همینجا، در همین دانشکده
رو به روی کافه رویا، دیدمت بینِ همه

مانتوی آبیِ روشن، بوت های قهوه ای
ساعتی زیبا به دستت، کوله پشتی سرمه ای

درسخوان بودی و این، از چهره ات معلوم بود
از همان اول، دلم را بردی و معلوم بود...


ناخودآگاه، به دنبالِ تو، راه افتادم
عشق، گفت آرام با من(: اتفاق افتادم...

گام هایت را کمی آرام بر می داشتی
گاه گاهی هم ، گُلی از شاخه بر می داشتی

قدّ و بالایت، بلند و چهره ات هم خوب بود
ظاهراً خوشحال بودی، حالِ من هم خوب بود

مذهبی بودم ولی عشقت، مرا بیگانه کرد...
بویِ عطرِ گرم و شیرینت، مرا دیوانه کرد

جزوه ات را باز کردی و نگاه انداختی
با دو چشمانت، مرا یادِ خدا انداختی...

بعد از این، در هر قنوتم، چشم هایت با من است
راست می گفت پدر، حقا که لیلی با من است...

زینب اشرفی

دل من ساده لوح و غرق خیال است که در

دل من ساده لوح و غرق خیال است که در
دام عشق است ولی شوق پریدن دارد
.........
وصل یک عاشق و معشوق به هم را دل دید
گفت هیهات! مگر عشق، رسیدن دارد ؟

امیر کریم زاده

در لحظه های زندگی ات خوار بینمت

در لحظه های زندگی ات خوار بینمت
رسوای شهر و کوچــــه و بازار بینمت
صدها هزار بار شکستی دلــــــــم ولی
در بحر بیکران جنـــــــون ، زار بینمت
هردفعه دیدمت غم عالم به من رسید
در منجلاب غُصه، گرفتــــــــار بینمت
رفت از من آن سلامت دوران زنـــدگی
روزی شود که ناخوش و بیـمار بینمت
مارا به تیر غمزه گرفتــــــــار کرده ای
چون مجرمان به ســــــــر دار بینمت
روح مـــــرا به صیقل غم رنج داده ای
برتن سیاه پوش و عـــــــزادار بینمت
قلبم شکستــــــــی و سخن ناروا زدی
انگشت نمای کوچـــــه و بازار بینمت
دستم ز انتقام تو کـ ـــــوتاه و ناتوان
در دادگاه عــــــــدل ، گنهکار بینمت
آری شودکه در مقابل مــردان گرگ خو
چون طعمه در برابر کفتــــــار بینمت
بسیار طبل معرکه بر صبـــــــر من زدی
آتش بیار خلوت اشـــــــــــرار بینمت
کردار با صـــــــــداقت من بود بی اثر
در دام مکر و خدعه گرفتـــــار بینمت
آیا شودکه باز در آیی به التمــــــاس
چون نقطه در احاطه ی پــرگار بینمت
کی میشود که باز چو بهروز بی قـــرار
در چرخش زمانه بدهـــــــکار بینمت


بهروز حسینی

کاش میشد لحظه ی سرد وداع

کاش میشد لحظه ی سرد وداع
گرمی حس تو همراهم شود
در دیار مقصدی بی بازگشت
یاد چشمان تو درگاهم شود

کاش تا گرما میان جان ماست
سردی جان مرا باورکنی
کاش جای کینه و قهر این میان
چند روزی هم کنارم سر کنی


تا درخت زندگی سرزنده است
برگ سبز شاخه هایی تر شویم
کاش قبل از خشم طوفان خزان
نوبهار صلح یکدیگر شویم

کاش در اوقات سخت بی کسی
یک نظر بر قبله دلها کنیم
شاید آنجا همنشینی آشنا
روی لبخند خدا پیدا کنیم

علی اصغر رضایی مقدم

دوستان را می‌کند دست زمان

دوستان را می‌کند دست زمان
ازهم جدا
دلبران را کرده تا زخم زبان
ازهم جدا

دست دردستم بنه دلدارمن‌
کی می‌کنند
مرغهای عشق یک دم آشیان
ازهم جدا

سهمشان از زندگی خونِ دل و
آوارگی ست
کی به سر دارند شوقی عاشقان
ازهم جدا



آن نهالی‌را که می‌پَروَرد، بارَش را
ندید
خفته درخاکند باغ و باغبان
ازهم جدا

علی مولایی

اکنون که بیایی و بمانی

اکنون که
بیایی و بمانی
محال است
لااقل
یک بار دگر
بیا و برو
بگذار نبودنت
تازه شود


مروت خیری

آن شبی که چشم هایت تا ابد در خواب شد

آن شبی که چشم هایت تا ابد در خواب شد
از نگاه آسمان خاک زمین سیراب شد

رعدها پشت سر هم سینه ی شب را شکافت
از غریو سهمناکی چشم ها بی خواب شد

ماه در آغوش شب اندوه خود را می فشرد
قطره قطره بر زمین غمگین ترین مهتاب شد


زیر نور ماه می دیدم زمین لرزان شده
نه فقط چشمان من ، گویی جهان بی تاب شد

نقشه ی راهم‌ کنارت روشن و هموار بود
نقشه ای که بعد تو نقشی به روی آب شد

در کنارت هستی بی انتهایی داشتم
کل دارایی ام اما «عکس تو در قاب » شد

عظیمه ایرانپور