... و آری عشق

... و آری
عشق
یکطرفه است،
میروی
و دیگر
هرگز
به آنجا که بودی
باز نمیگردی

مروت خیری

باید تکلیف شعرهایم را روشن کنم،

باید تکلیف شعرهایم را
روشن کنم،
دیگرباید بدانند
همیشه، دور از تو
غمگین و کوتاه خواهند بود
باید بدانند
در انتظار تو
همینجا
میانِ کتاب‌هایم
در قفسه...
خواهند مُرد


مروت خیری

شب ها جور دیگر دلتنگت میشوم

شب ها
جور دیگر دلتنگت میشوم
گمان می‌کنم
دقیقه ای ،
یا ساعتی دیگر
سینه ام متلاشی میشود...
اما هر بار
به صبح که میرسم
آنچه شب
بر من گذشته
در نظرم زیبا میشود


مروت خیری

حافظه

...آری
اما،
شب
حافظه دارد،
هر آنچه را
که فراموش کرده ایم
به یادمان می آورد

مروت خیری

به یاد می آورم آن لحظه را

به یاد می آورم
آن لحظه را
آن لحظه خداحافطی ات را
که چه اندازه ،زیبا بود
چه می شد
می گفتی ،خدا حافظ
اما
نمی رفتی


مروت خیری

و یادت فرقی نمی‌کند

و یادت
فرقی نمی‌کند
با کدام خاطره
می آید و از ذهنم میگذرد
آنچه بر دلم می‌گذارد
اندوه است


مروت خیری

هر بار که میگویم,

هر بار
که میگویم,
دوستت دارمت
احساسم ,
چنان است
که گویی,
پیش از این هرگز
به تو نگفته ام


مروت خیری

گاهی در خواب هایم پرت می شوم

گاهی در خواب هایم
پرت می شوم
به زمان متولد شدنم
آن لحظه
که می بینم در خواب
روز اولین دیدارت را


مروت خیری

من اکنون سخت دلتنگ توام,

من اکنون
سخت دلتنگ توام,
هر کجا هستی
همین حالا
خودت را جای من بگذار
بنشین و تماشا کن
دل سیر, خودت را


مروت خیری

پیش از این ساکن بود,

پیش از این
ساکن بود,
دید که ما
شروع به
عشق ورزیدن کرده ایم
شتاب گرفت, زندگی


مروت خیری