شاعرم

شاعرم
افسوس درخیال من اکنون،
خورشید مرده است
و این سیاهی شبها شق ورق،
چون لشکری پلید،
از روی فرش قرمز اشعار
راه می روند و مدام،
برگورتکه های شادی ما
برزخم های خاموش زیرخاک
لبخند می زنند وتکرار می کنند،

خورشید مرده است .
خورشید مرده است.
و این طرف
هنوزشب است ومن ،
شعرمی گویم
خورشید رسالتش را به چه کسی سپرده است

ناظر توحیدی ثمرین

کجایی ای عدم بال و پرت کو

کجایی ای عدم بال و پرت کو
خموشم خانه ی خاکسترت کو

نخواهم بوسه بخشم استخوان را
رهایم کن خروش خنجرت کو

ندیده خانمان چشمان سرخم
سکوت وحشی هم بسترت کو

رهایم کن ز امروز و ز فردا
طلوع غنچه ی سرخ و زرت کو

کجایی لولی وحشی خون خوار
گروه خفتگان بی سرت کو

صدای بی صدایت را شنیدم
سروش خفته ی دشت کرت کو

بگوید آن که چون من گشته خاموش
دو پلک و کلک خونین ترت کو

بیا و آتشی بر دیده ام بخش
مگو بر دل پناه آخرت کو


علیرضا قدیانی

شب است و ماه در آسمان

شب است
و ماه در آسمان
دوباره جلوه می کند
ستاره ای ز دورها
به من اشاره می کند
سکوت می برد مرا
زمین نظاره می کند
شمیم عطر یاس ها
مرا روانه می کند
خیال و وهم تازه ای
مرا احاطه می کند
به شوق می رسد دلم
به شور کرانه می کند
به رقص می رسد زبان
طرب ترانه می کند
چه حس شاد وافری
عجب کنایه می کند
حقیقتی است لحظه ها
چونان فسانه می کند


بیژن سقائیان

السلام علیک یا صاحب الزمان

#سلام_امام_زمانم
                                

                                
                                
                            </div>
                            <div class=

محمد

مرا با قلبت تصاحب کن

مرا با قلبت تصاحب کن
و خیالات به هم ریخته‌ام را
زیر چتر نگاهت قاب بگیر
مرا به نسترن چشمانت بخوان
و حریر تنم را
به گلبرگ دستانت بپوشان
و عشق را بر بند بند تنم جاری کن


عسل محمدی آرکا

تو رو دیدم تو ساحل ، دل و دریا، خروشید

تو رو دیدم تو ساحل ، دل و دریا، خروشید
تو و من ،عاشقونه، نگاهت، عشق جوشید
منم دریا، تو آن خورشید ، همه عشق ،بر دلم تابید
نگاهت ، مثل بارون شد ،که بر قلبم‌، می‌بارید

منم‌ دیوونه‌ی عشقت ، برات می‌مونه ،دل ،اینجا
تو یک عشقی، تو یک خورشید، بمون ای عشق تا فردا
برقص زیباترین معشوق، تمام آسمان آبی
تو و من، ساحل و دریا، دل و عشق و یه بی‌تابی

همیشه با تو می مونم‌، تموم لحظه هام شیرین
تو یک آواز پُر احساس، بدونِ تو ،دلم ،غمگین
بمون تا لحظه‌ی آخر، که با تو زنده شد ،هر دَم
بدون تو ،چه غمگین شد ،همه دنیای بی همدم

تو خود جان منی، آخر ، به قلبم نور می‌تابی
تو یک ساحل،دلم دریا، من و یک عشق و بی‌تابی
نگاهت مثل بارون شد، که تو قلبم ،شده تکرار
تو مثل آن‌ گُل سرخی ،که دل ،عاشق شد از دیدار

بیادِ تو نوشتم ،من ،تمام حرف دل را باز
بخوان عشقم ،برای تو ،که شاید عشق، شد آغاز
بمون تا لحظه‌ی آخر ،بمون ای عشقه جاویدان
منم با تو ،همه عشقم ،منِ بی تو ،چه بی سامان

محمد ابراهیم امینی سرابی

باشهدا

تقدیم به روح مقدس شهید قدس یحیی سنوار
دلاورانه خروشیدی و نترسیدی
قسم به اسم شهادت، شهیدْ جاویدی
دو دست تو چو ابوالفضل ارباً اربا شد
و تیر جور به فرقت رسید و خندیدی
در آن دمی که عدوی ستمگر بد کین
تو را به چشم جهان تار کرد و تابیدی
مگر بجز علی و آل احمد طاها
چراغ راه تو بود و بجز علی دیدی؟
به نام نامی یحیی قسم که احیا شد
گناه قوم یهود ای دمی که جوشیدی

سید محمد رضا هاشمی

بی خبرمانده که من مادرزادی گیجم،گیج .....

نسیم رامی آوردباخود دربرگ ریزان نگاهش مرغ عشقم می شودساکت به هنگام سلامش دست وپایم می شودلرزان 

به هنگام جوابش فصل پاییزان،بهاران می شود 

هنگام ورودش خانه ی خاک آلوده ام را می کنددشت شقایق چادُرمشکی خودرامی گذارد روی دستم...... 

مُهرعشق رامی زندبابوسه ای برگونه ی من..

می پردعقل ازسرم جنسیتم رامی بردزیرسواًل.... عطراِستلازده تاکه مرا گیجم کند ...
بی خبرمانده که من مادرزادی گیجم،گیج .....

روهام حمیدی فر

دیر آمدی ، آمدنت بهره چیست

دیر آمدی ، آمدنت بهره چیست
وقتی دانی رمقی درجان من نیست

از این آمدن دگر چه سود
وقتی که کوزه از آب خالیست

این همه راه آمدی به زحمت چرا
دلم به این آمدن هرگز راضی نیست

آن روز که آرزوی بودنت می‌کشیدم
کاش می‌گفتی که دلت گرفتار کسیست

گرچه شور جوانیم دگر نیست به سر
در آن گلدان هنوز جای تو خالیست

برو خوش باش در هوای یار خویش
چکار دارم به اینکه یار تو کیست

این عصا به از تو یار من است
بدان که بی تو، باز زندگی جاریست


رامین آزادبخت