سوگند بر همان که بجز او پناه نیست

سوگند بر همان که بجز او پناه نیست
در سجده ریای تو غیر از گناه نیست
بیهوده ای رفیق به دنبال سوزنی
ما گشته ایم، داخل انبار کاه نیست
گاهی کسی که مدعی عشق بر خداست
خود معتقد به اسم پس از لا اله نیست
دنبال برکه ها نروید ای منجمان
تصویر روی آب خود روی ماه نیست

دین پایدار نیست درون دل پلید
چون شوره زار بستر عمر گیاه نیست
برگرد و توبه کن، که تو را نامه عمل
شاید خلاف رَدِ جبینت سیاه نیست
ظالم ، بدان میان من و عرش هیچ چیز
نزدیک مثل غربت مظلوم آه نیست

امین گازرانی فراهانی

با چشمه های خونت

با چشمه های خونت
بینا تر از دو عِینیم
از رفتنت به میدان
عمریست زیر دِینیم
رفتی و عالَمی گفت
هیهات منا الذله
ما ملت شهادت
ما ملت حسینیم
زیر ستون تزویر
فریاد تو گسل شد
در ذلت جهان ، مرگ
احلی من العسل شد
شهد نثار در آب
غلتان به سان در بود
از تیرگی، بریده
از شور نور ، پر بود
در راه وصل دریا
از تل خار رد شد
آن رود روشنایی
مردی به نام حر بود
ازادگی به نامت
از اول ازل شد
اعجاز بازگشتن
احلی من العسل شد
مفروشِ نعل کردند
خورشیدِ پیکرت را
بر روی نیزه بردند
تا آسمان سرت را
ناگه فلک به هم ریخت
قلب زمین ترک خورد
وقتی نگاه کردی
چشمان دخترت را
بعد از شهادتت ،سر
با دست او بغل شد
این عشق جاودانه
احلی من العسل شد
ای شعله مشعشع
ای شمع دل فدایت
دیگر نمانده چیزی
تا صحن کربلایت
مگذار زنده باشیم
در حسرت صفایت
آه ای نهایت عشق
ای عشق بی نهایت
هر قطره اشک چشمم
بارانی از غزل شد
پایان انتظارم
احلی من العسل شد

امین گازرانی فراهانی