نشانی از تو جز آنکه در رویا دیده ام

نشانی از تو
جز آنکه در رویا دیده ام
و صدایی سرزده
تا در آن
آرام گیرم،
بیایی
از هر جای شعر که برخیزم
در بنفشه ای به خواب می روم.


مرضیه رشیدپور

اندر سفر به عشق تو مهمان دریا

اندر سفر به عشق تو مهمان دریا
نظر بر نقش تو مرجان دریا
جام از سفر آگین درین وادی کنم طی
مقصد بجز تکلیف و برگردان دریا


رضا فریدونی

آسمان در آسمان فریاد می خیزد زما

آسمان در آسمان فریاد می خیزد زما
از گلو رنجوری و غمباد می خیزد زما
آنچنان در انتظار منجی بی یاوریم
کز رثایش رونق شیاد می خیزد زما
کودکستان را پر از مکر و تملق کرده ایم
در تقلب بستری نوزاد می خیزد زما
بی خیال از سرنوشت‌ دیگرانیم و فقط
در قساوت ظالم و جلاد می خیزد زما
سرخوشی را التهاب‌ دیگران فرموده ایم
زین سبب مهمانی و اعیاد می خیزد زما
دوستان را از طریق مهر می باید گرفت
با دل نامهربان اضداد می خیزد زما
آنچنان در دامن آتش فریبا بنگریم
تا شود ثابت‌ به‌ ما فولاد می خیزد زما
در دل من شب چراغی مثل روز روشن است
شاهدی چون کشته شد همزاد می خیزد زما
سرخی خون سعید و اشتیاق زندگی
هردو جان بخشند تا شمشاد می خیزد زما


سعید آریا

صدای تو

صدای تو
نغمه های یک نهنگ غوطه ور درون آب ها
و من
عابری نشسته در ساحل
بی خبر
از تلاطم و صدای زیر آب ها
چشم های تو
تبلور تمام نور های روشن است
و من
نشسته در فضای تیره و سیاه غار ها
دست های تو
شاخه های پر سخاوت در خت ها
که دور میشوند و دورتر
و من
مرد خسته ای خزیده در میان خشکی کویر ها
گیسوان تو
کنایه می زند
بر بلندی تمام آرزو و اشتیاق ها
و من
بی امید و آرزو
جا گرفته ام کنار نا امید ها
خنده های تو
صدای مستی است
بعد خوردن شراب ها
و من
گریه های بعد مستی ام
بدون خوردن
جرعه ای از این شراب ها
تو
همان حروف عاشقانه ای
نشسته در میانه ی تمام شعر ها
و من
کلام کهنه ای که بی صدا نشسته در میان نثر ها


محمد سعید بویه

آقا سلام محض ارادت رسیده ام

آقا سلام محض ارادت رسیده ام
از راهیان جاده صبح و سپیده ام

همراه باد آمده ام تا حریم عشق
در گوشه رواق به کنجی خزیده ام

بسیار گشته ام به تماشا زمانه را
زیباتر از حریم تو جایی ندیده ام

دولت سراست صحن کبوتر نشان تو
حال و هواست موجب این پرکشیده ام

نقاره می زنند، از این صوت دلنشین
من بارها صدای خدا را شنیده ام

گلدسته های رو به خدای تو دیده اند
با هر نگاه از سر مژگان چکیده ام

ای غربت نگاه تو آرامش خیال
آهوتر از همیشه به سویت دویده ام

علی معصومی

چشمانم باز از روییدن خودم

چشمانم باز از روییدن خودم
در ساز رشد میکند گیاهان دورم

شما من شوید ومن شما از انرژی
باز میکنم از شما و باز میکنیم از هم گرنجی

آبی آسمان شد سفید از پاکی
باد شد آسمان زمین رنگش خاکی

نمی‌دانی بدان را رسیدن به پنج
بینهایت راه هست ز کمی رنج

تو بدیدی برای رسیدن به پنج
دو و سه جمع میشود ولی آیا همین را هست

رو و ببین راه رسیدن به پرواز
فقط نیاز نیست از راه بال

اری ببین همراه من
که دستان و پا را میکنم من باز

بی بال و پر با جست و خیز میکنیم ما پرواز
درختان سرسبز زیر پا کنار میروند

آب رود برخورد میکند به کف پایت
زمان را می‌چرخاند و تو هستی ساعت

زمان تنها دقیقه و ساعت نیست
لحظه پیر میشوی در رو به رویت که این پیر مرد کیست

کتاب تنها مسیر دریافت علم نیست
علم هست که کمی در کیهان جاریست

نظر که تنها از راه چشم نیست
این دیدن هست که کمی در چشم جاریست


سخن تنها از تریق کلمات و لب نیست
منظور هست که کمی در جملات جاریست

پیوند به خدا که تنها از طریق دین نیست
این خداست که کمی در دین جاریست

و تو توانی که بدون داشتن حتی سواد
دریافت کنی اطلاعات و علوم جالب زیاد

مسیر دریافت کرد که بینهایتِ راه هست
بصیرت، کمی نگاه به درون چاه و ماه هست

دگرگونی درون با جهان بیرون زیبایی راه هست
و پنج ، جواب بینهایت سوال است


مهدی دهقان بنادکی

دلم را زاهدی کردم، ز زهدم کعبه می‌رفتم

دلم را زاهدی کردم، ز زهدم کعبه می‌رفتم
تو را دیدم شدم مرتد، دلت شد بر دلم خاتم

چو دیدم روی زیبایت، ز زشتی ها شدم زیبا
هزاران رنگ آوردی، تو ای مهروی من دیبا

دگر دینم تویی، مذهب تویی، آمَنتُ جانانم
بدان ای جان که عشقت ابر و من سیلاب بارانم

شبی افسرده بودم من، دلم غمناک و پاییزی
تو را دیدم ز راهی دور و تاریکی بزد خیزی

هزاران نقشه آوردی، هزاران راه پیمودم
شدم رهرو به راهت من، شدی زین نقطه مقصودم


شدم درگیر عشقت من، زدی بر قلب من تیری
شدم مستی ز عشقت من، قضایم را تو تقدیری

خالق مخلوقی

نگاه پهن کردیم بر آب

نگاه پهن کردیم بر آب
ناجیِ قایق دربند شدیم
دست کِشَیدیم از خاک
اینبار دریا ، دل زد بِ دلمان
تا افق ، مستی موج میزد

بوسه میزد موج
بر پیشانی قایق ،  تِلو تِلو ...


ماهیان ،  شرابِ تاک
خُمره خُمره در اعماق
نوشیدند به ذوق
سر برآوردند مست

بردلمان مستی انداختند
قایق ،
امواج ،
و آن ماهیانِ مست....

علی چشم براه

باز آمده است ماه مهر


                                

                                
                                
                            </div>
                            <div class=

محمد