آخرین خانه در بلندی

آخرین خانه در بلندی
پنجره ای دارد رو به خورشید
آفتاب  بر کتابهاو نگاره هایش میتابد
هرگاه پناه میبرم ، آغوش میگشاید
از هوایش
        بوی واژهُ
                نگارهُ
                   نگار می آید


علی چشم براه

نگاه پهن کردیم بر آب

نگاه پهن کردیم بر آب
ناجیِ قایق دربند شدیم
دست کِشَیدیم از خاک
اینبار دریا ، دل زد بِ دلمان
تا افق ، مستی موج میزد

بوسه میزد موج
بر پیشانی قایق ،  تِلو تِلو ...


ماهیان ،  شرابِ تاک
خُمره خُمره در اعماق
نوشیدند به ذوق
سر برآوردند مست

بردلمان مستی انداختند
قایق ،
امواج ،
و آن ماهیانِ مست....

علی چشم براه