ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
آخرین خانه در بلندی
پنجره ای دارد رو به خورشید
آفتاب بر کتابهاو نگاره هایش میتابد
هرگاه پناه میبرم ، آغوش میگشاید
از هوایش
بوی واژهُ
نگارهُ
نگار می آید
علی چشم براه
نگاه پهن کردیم بر آب
ناجیِ قایق دربند شدیم
دست کِشَیدیم از خاک
اینبار دریا ، دل زد بِ دلمان
تا افق ، مستی موج میزد
بوسه میزد موج
بر پیشانی قایق ، تِلو تِلو ...
ماهیان ، شرابِ تاک
خُمره خُمره در اعماق
نوشیدند به ذوق
سر برآوردند مست
بردلمان مستی انداختند
قایق ،
امواج ،
و آن ماهیانِ مست....
علی چشم براه