چشمهایت منفذ نور

چشمهایت
منفذ نور

که روشن کرد
دالان تنهاییم را

اولین گریه ات
آغاز کرد برایم لبخندها را


سلام کرد عشق
بر من
از لبهای تو


و خنده ات
آغاز کرد
فصلی نو
بر خزان دلم

قدمهایت
موسم گل را
مژده داد
و بوی خوش آغوشت
مدهوش کرد
همه ی وجودم را

چه خوشبختم
از داشتنت..
بودنت...
و در آغوش کشیدنت...

که من مغرورترین
مادر دنیا هستم
به داشتن
پسری چون تو
ای تکیه گاه غم هایم


مریم ابراهیمی

شهرزادِ دیروز

شهرزادِ دیروز
قصه‌ی ناتمام هر روزش را
گفت و خوابید.
ما همچنان بیدار
در انتظارِ یکه‌سوار
که برسد از راه
و به پایانش بَرَد
قصه‌ی غصه‌های ما را...!


عبدالمجید حیاتی

نتوانست کسی جز تو به زنجیر کشد

نتوانست کسی جز تو به زنجیر کشد
نفسم را به نفسهای تو درگیر کشد ...

هرکه آمد نظری داد و به معنایی رفت
خواب صد ساله من را که به تعبیر کشد

رخ ننمای بر این شهر خدایی ترسم
که مسلمان پسری ناله به تکبیر کشد


درد پنهان مرا هیچ نمی داند کس
لب سرخ تو مگر پرده ز تصویر کشد

میوه کال دلم را سر این شاخه بچین
تا که این جاذبه هر دفعه مرا زیر کشد

به تو محتاج تر از من کسی نیست مگر
ماهی مرده تواند که به تفسیر کشد ...


حسین وصال پور

اهل ماندن نیستی

اهل ماندن نیستی
دوست داشتنت جرات می‌خواهد

تکرار نمی‌شوی در من
دوست نداشتنت جرات می‌خواهد

با تو شروع شد
با من تمام می‌شود

می‌خواهم بدون تو
دوستت داشته باشم

حمید مرادی

لبانت دور و در خواب است

لبانت دور و در خواب است
و چشمانت مداوم با نگاهم شعر میبافد
گره خورده میان چشمهایت با دلم
اصلا بگویم وصل جانم گشته ای دلبر
نمیدانی
چه بی تابانه دلتنگم
که برگردی و با لب های بی تابم
برایت بوسه ی گرم و
معذب گشته ای جانم
ولش کن پس برایت
شعر میخوانم...

ابراهیم هاشمی

بغض شدی اشک شدی

بغض شدی اشک شدی
از چشم من دور شدی
مرا رها نمیکنی
درد شدم غصه شدم
از همه کس دور شدم
تو را رها نمیکنم
رویای هر شبم شدی
از آرزو منها شدی

مرا رها نمیکنی
جمع شدم ضرب شدم
مزدوج غم شدم
تورا رها نمیکنم
خنده ی بی صدا شدی
هوای بی نفس شدی
مرا رها نمیکنی
شاعر شدم شعر شدم
قافیه ی مرگ شدم
تو را رها نمیکنم

مریم حصاری

عکس‌ها قدرت عجیبی دارند؛

عکس‌ها قدرت عجیبی دارند؛
با دیدنشان, بی هیچ ضربه‌ی خارجی
قلبت را, دچار خونریزی می‌کند.

ناهید عباسی راهدار