آخر یه شب به یاد تو

آخر یه شب به یاد تو
از این تنم جدا میشم
از این همه بیهودگی
آخر یه شب رها میشم
تو سکوت میکنی و
توو خاطره ها گم میشی
همه میگن دیونه شد
حرف همه مردم میشی
وقتی که خاکم میکنن
تو رو عقب میکشنت

عطر تنم یادت میاد
اما ب زور میبرنت
تو و تموم غصه هات
من و تنم میون خاک
تاوان دوست داشتن تو
شده حسابم پاکه پاک
دم غروبه نازنین
پر میکشه از رو زمین
دلی که عاشق تو بود
دیگه نمیکوبه... همین

مریم حصاری

تصویر نگاهت به دلم قاب شد ای عشق

تصویر نگاهت به دلم قاب شد ای عشق
چشمان تو یک منظره‌ی ناب شد ای عشق

با وسوسه‌ی دیدن تو پنجره وا شد
یک‌بار دگر ثانیه بی‌تاب شد ای عشق

جان در شبِ گیسوی بلندت به لب آمد
شب‌های من از ماهِ تو مهتاب شد ای عشق


با بُغضِ فرو خورده به دریا که رسیدی
دریا به ستوه آمد و گرداب شد ای عشق

هر جا که رسیدی هنری تازه به پا خاست
هر اهل دلی دست به مضراب شد ای عشق

یک‌بار به آواز, ندای تو شنیدیم
صد باغ به لالای تو در خواب شد ای عشق

در شهر, سکوتم شده آواز رسایی
این شیوه‌ی عشق‌ورزی‌ام باب شد ای عشق

حسن عباسی

تبر بردار و در این خانه را نبند

تبر بردار و در این خانه را نبند
این بتخانه ؛
پر از ابراهیم است.
یوسف و چاه بطلب ؛
که ایوب مان همان ماتم است
زلیخا دیده ای یا شیرین را
یوسف پیر یا فرهاد بیستون کَن ؛
که رسول و خاتم است.
دنیای بیستون و دنیای عشق
پر از ماتم است
دنیای بدون عشق
و دنیای بدون حقیقت
همان دنیای غم انگیز حاتم است.
سوای آرزو,
این همان چیزی است
که میگویند ,حقیقت است.
آهسته گام بردار
کمی آهسته تر
موقع عرش به رسیدن است.


حاتم محمدی

ای تبلور عشق و هستی

ای تبلور عشق و هستی
بی تو یک دَم آرام نتوانم نشست

ای آنکه در نهان‌خانهٔ قلبم کاشانه کرده‌ای
بی تو آرام نتوانم نشست

در هوای کوی تو ای نسیم صبا
آرام نتوانم نشست


هوا تویی ,,, بقا تویی
جوشش شعر و غزل تویی
بی تو آرام نتوانم نشست

تو تمثال اقیانوس عشق لایزال
من بی تلاطم موج
آرام نتوانم نشست

ای بی‌نهایت وصف توصیف تجلی و سخن
بی تو آرام نتوانم نشست

ای افشا‌نندهٔ عطر گلشن عرفان
بی تو آرام نتوانم نشست

ای سرشت فروزان گُهَر معرفت
آرام نتوانم نشست ....

سیمین پورشمسی

سر به سرم گذاشتی و جاگذاشتی

سر به سرم گذاشتی و جاگذاشتی
هر بار روی زخم دلم پاگذاشتی

از بسکه غمزه های نگاهت قیامتست
یک شهر را به آتش سودا گذاشتی

با آن که با خیال خودم خو گرفته ام
آیا به حال خویشتنم واگذاشتی؟

پنداشتم به داد دلم میرسی ولی
هر روز را به وعده فردا گذاشتی

گفتی اگر چنین شوی آنگونه میشوم
گفتی اگر ... دریغ به اما گذاشتی

دل دادم و خراب فریبایی ات شدم
ما را عجیب غرق تمنا گذاشتی

میخواستم برای خودم باشم و خودم
زیبای ناز فتنه گر آیا گذاشتی؟!

علی معصومی

موری بودم, منطقی

موری بودم, منطقی
زیرِ سمِ فیلانِ عشق
دل را به دریا نزدم
شدم مغروق
در ساحلِ طوفانِ عشق


فرزین روزافزای

این بماند که دلم خسته و ویرانه توست

این بماند که دلم خسته و ویرانه توست
این بماند که هنوزم که هنوز است دلم درپی توست
ما از این غافله عشق چه دیدیم خدا میداند
چه کشیدیم چه کردیم چه ها شد خدا میداند
من نوشتم تا بدانی عشق یک معجزه است
من نوشتم تا بگویم دردعشق یک حسرت است
اندر این حالی که من می گویم سال هاست میگذرد
سال هاست از این خیال مبهم درمانده ام میگذرد
عشق همچون قفسی است برای دل من

حال محکومم به یک حبس ابد در این قفس
ای خدا کاری یکن من ماندم تنهایی ام
ای خدا کاری بکن من ماندم دل تنگی ام
ای خدا حال دلم را به که گویم توهم میفهمی
من بگویم خسته ام درمانده ام کاری بکن
پس چرا منتظری معجزه کن
من هنوزم که هنوز است امیدی دارم
یا ببر من را از این وادی از این عالم
یا که یک معجزه کن هر لحظه نفس سخت در این عالم

سکینه حکمتی

من شهر عشقم, اگر مسافرش تو باشی

من شهر عشقم, اگر مسافرش تو باشی
من شوق پروازم, اگر آسمانش تو باشی
من در قفس رویای پرواز آموختم
من زندانی باشم, اگر زندانبانش تو باشی
عشق به تو تمام‌ تمنای دل عاشقم بود
جفا کشیده عشقم, اگر وصالش تو باشی
عشق چه رسوا می کند دیدگانم را
رسوا هراس نیستم, اگر عاشقش تو باشی

جنون عشق, عاشقی چه داند چیست
من لیلی تو باشم, اگر مجنونش تو باشی
عاشقی دل شیدا می خواهد و بس
من دلباخته عشقم, اگر مستانه اش تو باشی
در عاشقی دلها می شود محرم راز
دل بیقرار عشقم, اگر محرمش تو باشی
چندی است که من در خود گمشده ام
مسافر شهر غریبم, اگر یابنده اش تو باشی
در کوچه های عاشقی پرسه می زند دلم
من رهگذری تنهام, اگر عابر همیشه اش تو باشی
من دختر پاییزم, فصل باران و برگ ریزان
ترسی ندارم ازسرما, اگر زمستانش تو باشی

عسل ناظمی