چشم های تو مهر بان بودند
دهانت مهر بان بود
و گنجشک ها واقعا می امدند
از گوشه ی لبت آب می خوردند
غلامرضا بروسان
روی لب های تو وقتی ردی از لبخند نیست
در وجودم سنگ روی سنگ دیگر بند نیست
اخم هایت را کمی وا کن که تاب آوردنش
در توان شانه های خسته ی الوند نیست
خواجه ی قاجار اگر چشم کسی را کور کرد
قصه اش آنچه مورخ ها به ما گفتند نیست،
خواست تا از چشم زخم دشمنان حفظت کند
خوب می دانست کار آتش و اسپند نیست
آنقدر شیرین زبانی کار دستم داده ای
قند خون از خوردن ِ بیش از نیاز ِ قند نیست
ای تنت شیراز راز آلود فتحت می کنم
گرچه در رگ هام خون پادشاه زند نیست
شعر از: سورنا جوکار
انگار که ماه
گریه میکند
وقتی تنها
در آسمان دلم
به ستارهها میاندیشم!
علیرضا ایمانی فر
مهربانی ,شده موج
زده بر ساحل دل,
نقش یک قلب
میان کف و شن؛
وه, چه زیبا شده
این خط اُریب
وسط این همه غم
می توان باز شنید
ساز یک ضرب آهنگ
با همه دلتنگی ,
می توان نجوا کرد
تا ابد این عشق را
می شود باز رسید
بر سر نقطه کور,
عمر هم کوتاه نیست
تو اگر فرض کنی
قد یک لحظه مهر
فرصت هست...
سپیده رسا
گنج هرکس در جهان بی پرس و جو اخلاق اوست
آنچه عاشق را مجزا میکند انفاق اوست
چهره ی معشوق ما رخشان چنان فیروزه است
آنچه ارزش میدهد بر زندگی اشراق اوست
قِبله هستی همچنان در شهر ما ای نازنین
هرکسی در شهر ما از دسته ی عشاق اوست
آنچه خونی تازه میبخشد به رگ هایم کنون
بوسه بر چشمان و پا در حلقه ی الحاق اوست
سحر و جادو میکند با چشم خود آن یار ما
چشم من اما عزیزان همچنان مشتاق اوست
محمدمحسنی
بانوی عشق من چِقَدَر ناز میکنی,
صبح مرا به عشوهای آغاز میکنی؟
وقتی دلم هوای بهشت برین کند,
آن پیچُ تاب زلف و گره باز میکنی؟
از بس (عفیف) هستی و (آباد) چون اِرَم,
دل را شدید عاشق (شیراز) میکنی ...
علی راسخی
شب دریاست چشمانت
پر از احساس و آرامش
سیاهی موج موهایت
حریم خوب آسایش
در آغوشت سپردم جان
امانت دار خوبی باش
برای قایق تنها و متروکه
دلا , دریای خوبی باش!
به دریا میزنم بی باک
مرا از غم هراسی نیست
جهت گم کرده ام در حادثه
اما
این اتفاقی نیست
به دستم داده ای فانوس راهم را
درون عشق تو میجویم این احوال نابم را
شریکم میکنی در نی نی چشمت
نگاهم مانده در اعماق آن عشقت
شب دریاست چشمانت
پر از احساس و آرامش...
صادق آقایی
انتظار!
چشم انتظار!
نفس محبوس در سینه!
بی قرار!
چشمان خیس!
چه واژه های آشنایی ...
این روزها درآمیخته شده اند با لحظات من
مجید بندانی