وای اگر صبح بمن از تو پیامی نرسد

وای اگر صبح بمن از تو پیامی نرسد
از کلام دل توعطر سلامی نرسد
می‌شود روز قیامت تو بدان آن روزی
از دلت تابه دلم هیچ کلامی نرسد
مشتعل می شوم آن لحظه که میدانی تو
از سحر تا به شبم.حسن ختامی نرسد
سر,ز مرغان هوا .می برم و پیک سوار
که ز احوال خوشت پای همامی نرسد
آنچنان می شکنم‌از تو خبر گر نرسد

سبقت خورد ,چو من.در سرجامی نرسد
صد به چاه افتم و برخیزم وافتم به هزار
یوسفی جرات چون بنده غلامی نرسد
تونباشی که غم جمله جهان.مال من است
آنقدر هست که برپخته و خامی نرسد

صدیقه فرخنده

افتادن من و برگ

افتادن من و برگ
اتفاقی نبود
نه می توانست پاییز را قانع کرد
نه چشمان اورا...

اصرار, تنها
میل انهدام را بیشتر می کند


مشروعیت عبور را بپذیر...

سالار شمس

مثـلِ بـرفِ پاییـزی

مثـلِ
بـرفِ پاییـزی
بی خبـر
زودتـر از
موعـدِ دیـدار
بیـا


حیدر ولی زاده

می ترسم

می ترسم
بعد از مرگ
یکدیگر را برای همیشه
گم کنیم
بیایید
زیر اولین درخت گلابی
آن دنیا
باهم قرار بگذاریم ...


رویا_شاه_حسین_زاده

قسم قسم

قسم قسم
قسم به عشق
به نار بی قرار عشق
به گرمی بهار‌ عشق
به سردی خزان عشق
قسم قسم
به هر‌ تپش
به وقت آن قرار عشق
قسم به قطره های اشک
پس از‌ خزان باغ عشق
قسم قسم که زندگی
نبود جز‌ دیار عشق


مریم مینائی

من گره خواهم زد

من گره خواهم زد
چشمان را با خورشید
دل ها را با عشق
سایه ها را با آب
شاخه ها را با باد
به گلدان‌ها، آب خواهم داد
پای هر پنجره‌ای، شعری خواهم خواند

" سهراب سپهری "

پائیز جان..؛

پائیز جان..؛
کدام روزهایت رنگ غم نیست؟
همچون برگ های زرد درختان
که واژه های مرا بغل کند
در روزهای آفتابی,
تا از حنجره ی قلمم شعر شاد متولد شود
برای جشن کاغذهای خط خطی و مچاله ای
که زیر شلاق های محکم فراموشی
محکوم اند به سیلی باد
و صورت هایشان از غم سُرخ شده اند
شاید نوازش قطره های باران مرهمی باشد
بر تن پُر آبله ی زخمی پروانه ها!


مرتضی سنجری