| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
جوری دوستت دارم که
انگار در این شهر
فقط همین یک نفر موجود است
و انگار مرا خدا
به دوست داشتنت اجبار کرده!
راهی ندارم جز این که دوستت داشته باشم!!
"محسن دعاوی"
نگاهم که می کنی
فصلِ کاشت
در مزارعِ قهوه ام
آغاز می شود
نفس بکش
کمی عمیق تر نفس بکش
تا در هوای گرم و معتدلِ نفس هایت
فصلِ برداشتِ لبانم
فرا برسد
تو همینطور
نفس بکش
من فنجان ها را
آماده میکنم ...!
سمانه سوادی
جان فدای گریه های بی صدای فاطمه
سر نهم بر خاک پاک پر بهای فاطمه
دختر پاک رسول و قوت قلب علی
جان فدای آن شهید کربلای فاطمه
مظهر مهر و صداقت ، چشمه ی زمزم بود
قلب ماه و مهربان و با صفای فاطمه
بوی یاس و نرگس و مریم دهد پیراهنش
می کشند صف حوریان وقت دعای فاطمه
وسعت هفت آسمانست قبله ی پاک دلش
نور صد خورشید دارد اشک های فاطمه
وقت دلتنگی صدایش می زنم با جان و دل
می شود قلبم پر از نور خدای فاطمه
بابک رحمتی
عشق آمده ست و
حالا کسی
ازما به ما
نزدیک ترست
نمیشود دیگر به نجوا
حتی باخویش سخن گفت..
نیلوفر ثانی
نمیدانَم وَقتی صُبح ها به روی آینه
لبخَند می زَنی ..
وقتی که انگُشت های کِشیده ات را
لابه لای موهای لَخت و خوش حالتَت میچَرخانی ..
و وقتی که دُکمه های پیراهَنت را لَمس میکُنی ..
یا لَب هایَت
که روی فِنجانِ چای مینِشیند
به مَن فِکر میکُنی ؟؟!
به اینکه چِقدر غِبطه میخورم
به حالِ آینه و انگشت های دستَت و
دُکمه های پیراهَنت و
آن فِنجانی که بجای مَن تو را میبوسد ..
مرضیه_ابرازه
تمام شهر، تو را می خوانند
تنها
منم که تو را می نویسم ...!
نیلوفرثانی



