حالا کمی صبر کن

حالا
کمی صبر کن
بهار که آمد
فکری برای آسمان تو
و سطرهای پنهانی خودم
خواهم کرد...


حافظ موسوی

می کشاند حسّی هر لحظه مرا تا کویِ یار

می کشاند حسّی هر لحظه مرا تا کویِ یار
حسِّ شیرینی که می خواند مرا بی اختیار

همچو پیچک می خزد پیوسته بر اندامِ دل
بسته دل را صد گره بر پیچکِ گیسویِ یار

لحظه لحظه می رباید از دلم صبرِ مرا
از دلِ ایّوبی ام, امّا که اینک بیقرار

در پسِ این شورِ شیرین عاقبت حلّاج وار
دستِ دل بر گردنت گردد چنان چوبه یِ دار

بر زلیخایِ دلِ عصیانی ام خرده مگیر
یوسفِ مصری پس از عمری مرا کرده شکار

در مسیرِ عاشقی دل را نباشد اختیار
می کشاند حسّی هر لحظه مرا تا کویِ یار

علی پیرانی شال

می خواستم همه کارهایم را بکنم

می خواستم همه کارهایم را بکنم
و سر فرصت به دنبال او بروم
می خواستم اول
دنیا را عوض کنم
کتاب هایم را بنویسم
اسم و رسم به هم بزنم
برنده شوم
و بعد با دست های پر به دنبالش بروم
خبر نداشتم که
عشق منتظر آدم ها نمی ماند

گلی ترقی

مرا تنها گذاشته اند کنج دیوار

مرا تنها گذاشته اند کنج دیوار
بغض هایم می ترکد بی صدا
اشک هایم می چکد بی هوا
لبم را دوخته اند
مانده ام بی سجاده و بی دعا
بشنو مرا فریاد بی صدا دارم
ببین مرا در ارغوانی نگاهت چه ها دارم
هنوز برایت به آغوشم حیا دارم
نمی شنوی .....میتپد قلبم
فریاد بیا ,,بی صدا دارم


جمال بن سعید

حالی که دارم حال خوب و روبراهی نیست

حالی که دارم حال خوب و روبراهی نیست

در دفتر عمرم به جز رنگِ سیاهی نیست

من در هیاهوی جهان گم میشوم بی تو

وقتی به قدر سوزنی اینجا نگاهی نیست

با یاد تو سر میکنم هر روز و میدانم

این حسّ زیبایی که دارم اشتباهی نیست

از پنجره سر میکشم ؛ عطر تو می آید

یک سایه می بینم ولی شال و کلاهی نیست

بردار امشب با خودت کیفِ غزل ها را

باید که برگردی گلم این دلبخواهی نیست

دستان خود را هدیه کن در دست من بگذار

با بوسه های گرم تو تا عشق راهی نیست

سمیه ملکی

به خیالم می شود

به خیالم می شود
خیالت گُم کنی
زیر این چرخِ کبود
تا ثریا
نقشْ ها را
نم نَمَک
کمرنگ و کمرنگش کنی!

مریم‌کرمی

من مدیونِ تو هستم

من مدیونِ تو هستم
مدیونِ تمامِ زخم هایِ بی امانی که به من می زنی
و مجال می دهی
قلبم بزرگ شود
و رویِ پایِ خودش بایستد
بزرگ شود
و تمامِ غمِ عالم را در خود جا دهد
بی آن که حتا برایت تنگ شود
من مدیون تو هستم

نسترن وثوقی