ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
تمام این مسافرخانه
از عطر دست های تو
پر خواهد شد
دهان اگر باز کند
این چمدان!
(حافظ موسوی)
حالا
کمی صبر کن
بهار که آمد
فکری برای آسمان تو
و سطرهای پنهانی خودم
خواهم کرد...
حافظ موسوی
هراس از دست دادنت
مشقهای شب عید است
تمام نمیشود
و تعطیلات کودکانه را
تا روز سیزدهم سیاه میکند.
حافظ_موسوی
سیبی که در نگاه تو میچرخد
آدم را وسوسه
میکند
بیا از این
جهنم فرار کنیم
اندازهی
همین یکی دو سطر فاصله داریم
از تیررس
نگاه این فرشتهها که دور شویم
بهشت که نه
نیمکتی را
نشان تو خواهم داد
که مثل یک گناه
تازه
وسوسهانگیز
است
باید شتاب
کنیم
اما تو… باید
مواظب موهایت هم باشی
شاخههای این
درختهای کنار خیابان
گیره از موی
دختران میربایند
باد هم که
نباشد
برای پریشانی
این شهر
هزار بهانه
پیدا میشود
حیف است سیب
را نچیده بمیریم !
"حافظ موسوی"
میدانم نمیدانی
چقدر دوستت دارم
و چقدر این دوست داشتن
همه چیزم را در دست گرفته است
میدانم نمیدانی
چقدر بی آنکه بدانی،
میتوانم دوستت داشته باشم،
بی آنکه نگاهت کنم،
بی آنکه صدایت کنم،
بی آنکه حتی زنده باشم
میدانم نمیدانی
تابهحال چقدر دوست داشتنت
مرا به کشتن داده است!
"حافظ موسوی"
نبرد برای خود بودن است...
.
قطاری که تو را با خود می برد چه چیز را با خود بر می گرداند؟ تعادل دنیا گاهی فقط به مویی بند است لوکوموتیوران تو کاش این را می دانست!
"حافظ موسوی"
از دست دادهاند
"حافظ موسوی"
پاییز هیچ حرف تازهای برای گفتن ندارد
با
اینهمه
از
منبر بلند باد
بالا
که میرود
درختها
چه زود به گریه میافتند !
"حافظ موسوی"