فاطمه ای مظهر عشق و وفا

فاطمه ای مظهر عشق و وفا
فاطمه ای همره شیر خدا
فاطمه سنگر شدی در راه عشق
فاطمه جان داده ای در راه عشق
گر نبودی عاشقی معنا نداشت
شیر دستان یاور و غمخوار نداشت...


هانا حکمت

حضرت مادر, فدای گلرخ زیبای تو

حضرت مادر, فدای گلرخ زیبای تو
حضرت مادر, فدای دیده یِ شهلای تو
حضرت مادر, غمت سنگین, دلت رام و متین
جان چسان سوزد شرار شمعِ لا اِلّای تو
حضرت مادر, چرا ناید سبب سازِ رحیل
تا که بیند دیدگان, شورِ مزار آرای تو
کوچه و شهر و زمین و آسمان گیرد سراغ
از تو و بارانِ سبز و روحِ حق افزای تو
مادرم آغوش بگشا چونکه محسن آمده
سنگ در سیلابّ اشکش, داغِ جانفرسای تو
نغمه یِ تکبیر از کرّوبیان آید بگوش
این نوا را کِی نوازد آشنا از نای تو
هجر سوزانت شقایق را بسوگش بر نشست
سینه ها آتشفشان از شعله یِ دریای تو
گاه گاهی از تو میگیرد سراغ آلوده دل
تا که پوشد جامه ای زربفت از دیبای تو
شب خودش را کِی سپارد بر سحر, بی مَه جبین
در حدیثِ قدسی ات آئینه یِ پیدای تو
از سکوتت زاد فریادی جهان تسخیر گشت
شِکوه هایت از شُکوهِ ربِّ استغنای تو
شد مدینه غرقِ ماتم تا نفس بیتاب رفت
در علی(ع) هم طی نشد آرامشِ لالایِ تو
بس دگرگون شد فریب و خُدعه و نیرنگ زار
کشته شد سوداگران با نقشِ پر ایفای تو
باد دیگر گریه های ابر را خالی نکرد
چونکه باغ آرزو خشکیده از برنای تو
سروها بشکست و آوایی بر آمد بر زمین
گریه های یاس ریزان بر قدِ رعنای تو
دیو چنگش پر ز خون تاویخت میخش بر جگر
یوسفی در کربلا غرّید از دانای تو
دین چه دارد تا فرو بارد تبسّم در بلا
مشکل بازار را گیرد خُمِ دارایِ تو
تا عطش مَشکَش بُرید یادت نمود آن قافله
گردش ایّام در سر منشأ بینای تو
کربلا را تا مدینه نیست راهی جز دمی
سرّها دارد میانِ چرخه یِ والای تو
سوخت شمعِ بی مزاری, نور پاشاند زمین
بی نهایت کرده روشن روحِ بی همتای تو
اشفعی اُمّی! مدامِ زندگان را دِه فروغ
نامه ها در انتظار شوکتِ امضای تو
پیشِ درگاهِ ربوبی بر ( حمیدی ) کن نظر
چونکه بر جمع خلایق منّتِ انشای تو
روز و شب دانی که در افکار دارم عشق تو

رو سیه فرزند هستم بسته بر ایمای تو

یحیی حمیدزاده خیاوی

این چنین فرموده طاها در مقامِ فاطمه

این چنین فرموده طاها در مقامِ فاطمه
پارهِ تن میوهِ دل نورِ چشمان من است
مـوجـبِ آزارِ مـن بـاشد یقیـن آزار او
او امانت هست و چون جان من است


سلیمان ابوالقاسمی