ای معبر عشق

تو عجب تنگه‌ی عابرکشی ای معبر عشق
که به جز کشته‌ی عاشق نکند از تو عبور

#هوشنگ_ابتهاج#

خوشتر از نقش توام

خوشتر از نقش توام
نیست در آیینه چشم

چشم بد دور،
زهی نقش و زهی نقش پسند



#هوشنگ_ابتهاج

در بگشایید

در بگشایید

شمع بیاورید
عود بسوزید
پرده به یک سو زنید از رخ مهتاب 
شاید
این از غبار راه رسیده
آن سفری همنشین گم شده باشد

هوشنگ ابتهاج

تو می روی و دل ز دست می رود

تو می روی و دل ز دست می رود
مرو که با تو هر چه هست می رود
شب غم تو نیز بگذرد ولی
درین میان دلی ز دست می رود

#هوشنگ_ابتهاج

گاهی دوست داشتن آدم ها درد دارد

گاهی
دوست داشتن آدم ها
درد دارد
دردش این است
که کسی
حرف دلت را نمی فهمد...!
ـــــــــــــــــــــ

گر بگویم که " تُو " در خون منی

گر
بگویم
که
" تُو "
در خون منی
بهتان نیست

#هوشنگ_ابتهاج

باغ ها را گرچه دیوار و در است

باغ ها را گرچه دیوار و
در است
از هواشان راه با
یکدیگر است


شاخه ها را از جدایی
گر غم است
«ریشه» هاشان دست
در دست هم است


#هوشنگ_ابتهاج
.

یاری کن ای نفس که درین گوشه ی قفس

یاری کن ای نفس که درین گوشه ی قفس

بانگی بر آورم ز دل خسته یک نفس


تنگ غروب و هول بیابان و راه دور

نه پرتو ستاره و نه ناله ی جرس


خونابه گشت دیده ی کارون و زنده رود

ای پیک آشنا برس از ساحل ارس


صبر پیمبرانه ام آخر تمام شد

ای آیت امید به فریاد من برس


از بیم محتسب مشکن ساغر ای حریف

می خواره را دریغ بود خدمت عسس


جز مرگ دیگرم چه کس آید به پیشباز

رفتیم و همچنان نگران تو باز پس


ما را هوای چشمه ی خورشید در سر است

سهل است سایه گر برود سر در این هوس


هوشنگ ابتهاج

این همه رنج کشیدیم و نمی دانستیم،

این همه رنج کشیدیم
و نمی دانستیم،
که بلاهای وصال تو
کم از هجران نیست...

هوشنگ_ابتهاج

به کویت بادلِ شاد آمدم با چشم تر رفتم

به کویت بادلِ شاد آمدم با چشم تر رفتم
به دل امید درمان داشتم درمانده تر رفتم
تو کوته دستی ام می خواستی ورنه منِ مسکین
به راه عشق اگر از پا در افتادم به سر رفتم
((هوشنگ ابتهاج))