ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
ای غم! نمیدانم
روز رسیدن روزی گام که خواهد بود
اما درین کابوس خونآلود
در پیچ و تاب این شب بنبست
بنگر چه جانهای گرامی رفتهاند از دست!
دردیست چون خنجر
یا خنجری چون درد
این من که در من
پیوسته میگرید
در من کسی آهسته میگرید...
هوشنگ_ابتهاج
ای مرغ گرفتار، بمانی و ببینی
آن روز همایون که به عالم قفسی نیست
هوشنگ ابتهاج
ای فردا!
من سوی تو میرانم
رنج است و درنگ نیست، میتازم
مرگ است و شکست نیست، میدانم
هوشنگ ابتهاج
بنشینیم و بیندیشیم
این همه با هم
بیگانه
این همه دوری و بیزاری
به کجا آیا خواهیم رسید آخر ؟
و چه
خواهد آمد بر سر ما با این دلهای پراکنده؟
.
.
.
هوشنگ_ابتهاج
خون میرود نهفته از این زخم اندرون
ماندم خموش و آه که فریاد داشت درد
هوشنگ ابتهاج
خواب، میآید و در چشم نمییابد راه
یک طرف اشک رَهش بسته و یک سوی خیال...
عشق شادیست، عشق آزادیست
عشق آغاز آدمی زادیست
عشق آتش به سینه داشتن است
دم همت بر او گماشتن است
عشق شوری زخود فزایندهست
زایش کهکشان زایندهست
تپش نبض باغ در دانهست
در شب پیله رقص پروانهست
جنبشی در نهفت پرده ی جان
در بن جان زندگی پنهان
زندگی چیست؟ عشق ورزیدن
زندگی را به عشق بخشیدن
زنده است آن که عشق میورزد
دل و جانش به عشق میارزد
هوشنگ_ابتهاج