در امتداد دانه های اشک تو
کلمات خیس غربت و
واژه ها انگار تشنه خوابیده اند
مرا تماشا کن که
شعر بغض آلودم پرسه می زند
حوالی چشمان سیاهت،
خاتون شب های تاریک من
بگذار وارث روشنی نگاهت باشم
از قدیم گفته اند:
شب بلند است و قلندر بیدار!
مرتضی سنجری
حوّای من..،
دستانم همچون توریست
پرسه می زند لا به لای موج موهایت؛
و بوسه هزاران خوشه گندم
به سر انگشت شعرم
در هوس زرد آفتاب
که شاهرگ مرا درو کرده!
مرتضی سنجری
به دنبال نیم رُخ گمشده ام می گردم
هرشب در آسمان چشمانت
دیگر ماه میان این همه ستاره
جایی ندارد!
مرتضی سنجری
در زمانه ای که،
لیلی برای مجنون اطوار می فروشد
طعم قهوه های قجری
شیرین می شود بر کام فرهاد
به ما گفته اند عصر قاجار تمام شده
راستی؟
شاید هنوز عصر تمام نشده است
که این چنین ته فنجان تمام کافه ها
لبریز از شعر پائیز شده!
مرتضی سنجری
باران ناخن می کشد
بر تن پُر آبله پنجره ای تنها
و گُلدانی که تنگی نفس گرفته؛
شاید..،
شعر تازه دَم من در گلویم خشکیده
میان لبخند مرموز بخار سماور
با طعم گس لب سوز پائیز
در آخرین جرعهِ چای استکان کمر باریک
کنار قند تلخ تنهایی!
مرتضی سنجری
خورشید من..،
به پاس بودنت در رُباعی قلبم
همه عمر را پرسه زده ام
حوالی دیباچه دفتر شعر نگاهت
و حالا به نظاره نشسته ام
تا بتابی همچون آفتاب
بر بام کُلبه ی تنهایی ام
به وقت دیدار سایه های انتظار!
مرتضی سنجری
چند وقتی ست..،
به چشمان سیاه شرقی اَت می اندیشم
گویی نگاهت همچون لبخند تبهکار
شاهرگ مرا نشانه گرفته
که اینگونه رد جوهر سُرخ قلم جا مانده
بر ادامه شعرهای سپیدم
و هر سطر قطره ای خون چکیده
روی قافیه های نانوشته!
مرتضی سنجری
دلم می سوزد برای
عقربه های ساعت؛
که عاشقانه پی هم دویده اند
ولی افسوس تیک تاک ثانیه ها
برای نیامدنت هر دقیقه تا ابد زجر می کشند
تا در خیالِ پوچ همه لحظه ها
شعری متولد شود
از نسل زمان هایی که ایستاده مُرده اند!
مرتضی سنجری
قرن هاست هوای پائیز
دلبسته ی باران است
و من از قدم زدن های پنهانی
پناه برده ام به زیر چتر شهر عشق تو،
وقتی گوشه ی چشمانت خیس می شود
میان قطره های خشکیده خیابان
انگار لبانت برایم ممنوع شده
حتی در صفحه ی نیازمندی روزنامه های باطلهِ شهر!
مرتضی سنجری
پائیز که می رود دلم می گیرد
از نیمکت های خالی و
بوی تند پیپ و
عطر قهوهِ فنجان کافه ها
تو بمان..،
و دستانت را
دور گردنم حلقه کن
همچون شالگردنی گرم
تا بغض های گلویم را حس کنی
در امتداد شب های سرد زمستان!
مرتضی سنجری