ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
ای در درون جانم و جان از تو بیخبر
وز تو جهان پرست و جهان از تو بیخبر
ای عقل پیر و بخت جوان کرده راه تو
پیر از تو بینشان و جوان از تو بیخبر
چون پی برد به تو دل و جانم که جاودان
در جان و در دلی، دل و جان از تو بیخبر
غزلیّات عطّار
جانا ز فراق تو این
محنت جان تا کی
دل در غم عشق تو
رسوای جهان تا کی
چون جان و دلم خون
شد در درد فراق تو
بر بوی وصال تو دل
بر سر جان تا کی
عطار_نیشابوری
و گفت: محبت درست نشود،
مگر در میانِ دو تن؛
که یکی، دیگری را گوید:
"ای من"
عطار
باده ناخورده مست آمدهایم
عاشق و می پرست آمدهایم
ساقیا خیز و جام در ده زود
که نه بهر نشست آمدهایم
خیز تا از خودی برون آییم
که به خود پای بست آمدهایم
چون شکستی نبود جانان را
ما ز بهر شکست آمدهایم
در جهانی که مست هشیار است
هوشیاران مست آمدهایم
عطار
و گفت محبت درست نشود
مگر در میان دو تن،
که یکی دیگری را گوید "ای من"
تذکره اولیا
بیزارم از آن خدای که به طاعتِ من از من خشنود شود
و به معصیتِ من از من خشم گیرد،
پس او خود در بند من است تا من چهکنم...؟!
هـــر که از ساقی ؏ـشق تــو
چو من باده گــرفٺ...
بیخــــود و..
بیخــــرد و..
بیخبــــر و ..
حیـــــــــــــــــراݧ شد...!!!
عــطار
عشق تو عقل و جانش را خانه فروش میزند
عاشق عشق تو شدم از دل و جان که عشق تو
پرده نهفته میدرد زخم خموش میزند
#عطار