کاش یک شب که همه در خوابند
تو بیایی و صدایم بزنی
دفتر کهنه ی اشعار مرا
رنگ شادی و طراوت بزنی
کاش یک شب که همه در خوابند
عشق در خانه ی من لانه کند
زندگی بوی بهاران بدهد
و چه زیباست اگر
قطرات باران
پشت این پنجره ی سرد اتاق
رقص از سر گیرند
کاش یک شب که همه در خوابند
تو بیایی و بمانی با من
و شب دلتنگی
از جهان من و تو
تا ابد، رخت ببندد
برود...
ساغر روحانی فر
حس دوست داشتنت که
می پیچد دور قلبم
مثل ساقه ی نازک یاس رازقی
با یک دنیا عطر آشنا
پنجره ها را باز میکنم تا
عمیق تر نفس بکشم
انگار عطر تو در هوا جاریست
حس تو که می آید
همه حس های دیگر
کوچ میکنند از من
من میمانم و عطر تو و
درد دوست داشتنت
به که چه درد قشنگی
ساغر روحانی فر
سالهاست که
روزنه های قلبم را
مهر و موم کرده ام
میدانی چرا؟
از تکرار آدمهای بی مقدار
میترسم...
ساغر روحانی فر
همیشه فکر میکردم
مرگ یعنی، کوچ روح از تن
تا اینکه تو رفتی و
من فهمیدم
مرگ چیز دیگری بود
کوچ تو از من...
ساغر روحانی فر
نقاشی کرده ام تو را
جزء به جزء
چشم در چشم منی
روی دیوار رو به رو
چشمهایت را میخواهم
برای ادامه زندگی
لبخندت را برای
حرفهای یواشکی
شانه ات را
برای آرامش
و دستهایت را
برای آغوش
آغوش به وقت دلتنگی
ساغر روحانی فر
بعد تو
من دگر آن آدم قابل نشدم
خسته از عشق و امیدم
دگر عاقل نشدم
دل و دین دادم و
از مهر و وفا بگذشتم
ولی با اینهمه
از فکر تو، غافل نشدم
ساغر روحانی فر
و باز هم شب
و تکرار دوباره ی
من و خاطرات و دلتنگی
رها شده در آغوش باد
مست و بی هدف
کاش چشمهایت
صبح یکی از همین روزها
جای خورشید طلوع میکرد
و شب تا همیشه
از دنیای من میگریخت
من میماندم و تو
و یک دنیا
نور و عشق و خوشبختی...
ساغر روحانی فر
گاه با خود می اندیشم
شاید زندگی جویبار کوچکی باشد
که یک روزِ نه چندان دور
به بیکران دریا میرساندم
و من
تمام دلواپسی ام این است
که در آن حجم بی نهایت
تو را چگونه پیدا کنم؟
ساغر روحانی فر
شبی نذر کردم که عاشق شوی
برای دل مـن،شـقایق شــوی
تو را بی صدا از خدا خواسـتم
بیایــــی و جان دقایق شوی
ساغر روحانی فر