نفروشید خانه های ویلایی

نفروشید
خانه های ویلایی
سرشارازخاطرات را
درحراج آپارتمان های
آسمان خراش
که به فراموشی
سپرده شدند
خاطرات نیاکان ما


سیدحسن نبی پور

شکر که هستی میبینم تو را

شکر که هستی میبینم تو را
شکر که هستی می نویسم ای خدا
شکر که دستانم سالم است دستان تو هست
شکر که خوانده ام من بازهم کلام تورا
شکر که کرده ای یادم که یادت کرده‌ام
شکر که تنهانیستم هستی تورا
شکر که دارم خدایی چون تو ای خدا
شکر که لالایی دارم هنگام خوابم از تورا

اعظم زارع

و جهان را تو رها کن به همان حال خودش

و جهان را تو رها کن به همان حال خودش
همه رنجش همه اندوه و غمش، مالِ خودش

ندهد کس پر و بالت بِگُشا بال و پَرَت
بپرد اوجِ شفق، هر که رهد بالِ خودش

نبَرد غم ز دلت مردم این کوی و دیار
همه در نقش خودش در خط و در خالِ خودش،

همه مست اند به جامی که ندارد می و مِل
همه در حال خودش در پی امیالِ خودش

دلِ مردم به همین درد و ندانم، چه کنم،
می رود فاصله ها دور ز آمالِ خودش...

نکند حسرت مردم بخوری خانه خراب
که بسازد همه، خود، خنده ی در فالِ خودش

و هر آن کس که کَنَد چال، تو را، بی شَبَه او
خودش از چاله بیوفتد به همان چالِ خودش

تو خودت بین و رها کن دگری که عاقبت
برود مردم و هر کس پیِ اعمالِ خودش


فاطمه محمدی

باید ازدرخت گیلاس خانه

باید
ازدرخت گیلاس خانه
ازگیسوان شرابی معشوق
ستاره ی عشق چید
ازلحظه های خوش ، خاطرات را
ازآئینه  ، صداقت را
ازپنجره ی باز ، بادوطوفان را
بایدصبوری کرد
باید لبخندزد
وباتابش نور خورشید
جوانه زد
دردل خاک  


سیدحسن نبی پور

گم می شوم

گم می شوم
درحصار واژه های پریشانت
در درخشش چشمان نیلگونت
درنگاه آفتاب
به تماشانشسته
میل به پرواز دارم
تادشت های پرازلاله
تاپیداکنم خویش را
در روزگار نامهربانی ها
درخانه ی عشق
که تنهایی ام رقم نزند
مرگ را

سیدحسن نبی پور

می بافم شالگردنی خیال ..

می بافم شالگردنی خیال ..
برای تابستانی که سرمای خیال
جای گرمای حقیقی را گرفته.
می بافم دستکش خیال ...
برای تابستانی که تو نیستی
گرمای دستت را دستکش پر کند.
تابستانی که گرم ترین ایام است...
برای من سرد و بی روح می گذرد.
تابستانی که برف خیال ...
بام عشق مرا پوشانده ...

و زیر بهمن بی خیالی تو خفه شد.
خیال من در برابر بی خیالی تو ....
کدام برنده است ؟؟
من با خیال تو ...
هنوز عاشق هستم.

امیرحسین حاتمی سرشت

دارم به سرم دوباره من هوای گریه

دارم به سرم دوباره من هوای گریه
با قلب غمین نشسته ام به پای گریه

یک جمعه دگر آمد و آقام نیامد
چشمم شده آماده دگر برای گریه

در هجرِ تو آسمان این جهان گرفته
از منتظرانِ تو رسید صدای گریه

کن مرحمتی به چشم من تا که ببینم
یک لحظه قد و قامت تو بجای گریه

هر صبحو مسا بهر حسین گریه کنی خون
قربان غم و گریه تو خدای گریه

پرونده اعمال من اشکِ تو درآورد
وقتی دگر از گریه نداری نای گریه

من لایق و ارزش دعای تو ندارم
من را تو دعا کرده ای لابلای گریه

در تمامِ روز یاده تو یک بار نکردم
تو یاد منی ولی به هر کجای گریه٪

ای کاش که من بمیرم و غمت نبینم
این جمعه شوم فدایت آشِنای گریه


سجاد قاسمی ارشد

عاشقیم رو لبِ تیغِ کاش میشد باتو بیام

عاشقیم رو لبِ تیغِ کاش میشد باتو بیام
زخم‌من خیلی عمیقِ نمیشه باتو بیام
آخر این راه چی میشه خودمم نمیدونم
گوش بده به حرفِ من هنوز برات من همونم
خیلی حرفارو‌نمیشه حتی به خودت بگی
میدونی بدجوری موندم بینِ مرگُ زندگی
نمیزارم تو بری رفتنِ تو خیالیه
بین داشتنُ نداشتنت یه احتمالیه
وقتی که خاطره هامونو با دقت میخونم

با چشای اشکی من رو‌مو‌سریع میچرخونم
میبینم‌که قلبِ خستم انتهای خط نبود
فرصت عاشقی کم بود راهِ من غلط نبود
حالا روبروت میشینیم با یه حس یخ زده
خوب منو ببین نمیخوام عشقم از سرت بره
اگه ما باهم نباشیم‌مرگ آیندمونه
خوب نگام‌کنُ بخند باهم بودن چارمونه

عسل پروانه