در برگ ریزانِ دلم ...

در برگ ریزانِ دلم ...
به تماشا مینشینم؛
پرواز کبوتر عشق را,
به امید ساختن آشیان !
از حصار تنهایی

مژگان_کریمی

من اگر که هیزم اما گل نو ,شکفته دارم ,,

من اگر که هیزم اما گل نو ,شکفته دارم ,,
به غروب باغ بنگر همه شب نخفته دارم ,,
ز درون ه دل چه دانی تو که بیدل ه زمانی ,,
به حوالی سکوتی , سخنی نگفته دارم‌,,
نکند به دل بگیری و مرا دگر نبینی ,,
تو چگونه دیده ای که,دلکی نهفته دارم ,,
و تو شعر بی کلامی گر چه قاصد پیامی ,,
که ز پوشش هست عریان , نه کسی شنفته دارم ,,
نه ز اعتباره عاشق کسی از گرو ستانده ,,
که یه تار مو ندیدی , دو هزار سفته دارم ,,


احمد البرز

زمزمه های درگوشی را

زمزمه های درگوشی را
در صندوقچه ی دل
نهان باید کرد

" مریم ... شیرین ناز"

همرنگ گونه‌های تو مهتابم آرزوست

همرنگ گونه‌های تو مهتابم آرزوست
چون باده ی لب تو می نابم آرزوست

ای پرده پرده‌ی چشم توام باغ‌های سبز
در زیر سایه‌ی مژه‌ات خوابم آرزوست

دور از نگاه گرم تو، بی تاب گشته‌ام
بر من نگاه کن، که تب و تابم آرزوست

تا گردن سپید تو گرداب رازهاست
سر‌گشتگی به سینه‌ی ‌گردابم آرزوست

تا وارهم ز وحشت شب‌های انتظار
چون خندهٔ تو مهر جهانتابم آرزوست


#فریدون_مشیری

خاموش می‌شود

خاموش می‌شود
ماه در ابر
باد در کوه

چه کسی می‌داند
دقایق دیرین
به کجا رفته‌اند؟

از خاطرم
راهی می‌گشایم
میان عقربه‌های تاخورده و
زنبق‌های مرده

نه سیبی می‌توانم بچینم
نه قطره‌ی آبی بنوشم
پیچکی نیست
که بشتابد به سوی سبز
اینجا
در میان دقایقی
که آرزوها
ترک‌شان کرده‌اند
جهانِ انبوهیِ تصویرها
بی‌متحرک‌ساز
دیزنی‌لندِ خاموش

می‌خواهم بازگردم
به رودِ رنگِ اکنون
به گیسوی عصرِ در پیچ و تاب
و چشمان روشن گربه در شب
می‌خواهم همچنان
ببویم
ببوسم
بخوانم
بی‌هراس از آن که تصویرم
به کدام لحظه
بازایستد.

حسین صداقتی

تا به کی ای نازنین این عشق پنهان داشتن

تا به کی ای نازنین این عشق پنهان داشتن
درد  اندر  سینه و لبهای  خندان  داشتن...!

رخ ز ما پنهان  نمودی و مرا  بیگانه ای
با رقیبان هر زمانی عهد و پیمان داشتن

گر کنی گاهی نگاهی بر  گدای  درگهت
این گدا را میبری تا شأن سلطان داشتن!


قیمت هر خنده ات صد جان از تن فارغست
عالمی را کشته داری بهر دکان  داشتن...!

بت پرستی را صنم بنیان نهادی در جهان
رستگاری در رهت بر کفر ایمان  داشتن

عمر بر سر آمد و یار از وفاداری  نگفت...
نیست این دشت بلا را قصد پایان داشتن!

سینا عباسی

دامن چشمان من آلوده شد بایک نگاه

دامن چشمان من آلوده شد بایک نگاه
بر ندارم از تو هر گز این نگاه اشتباه

نهی من کردند میسوزی نرو این راه را
سوختن را آرزویم بر تقاص این گناه

احمد صحرایی کاش

دلم تنگ است و غم را دوست دارم

دلم تنگ است و غم را دوست دارم
هوای زیر و بم را دوست دارم

تو در من مثل باران می نشینی
بهار خوش قدم را دوست دارم.


فاطمه محمدحسن